صواندیکشنری عربی به فارسیسنگ چخماق , سنگ فندک , اتش زنه , چيز سخت , سنگريزه , سنگ خارا , گرانيت , سختي , استحکام
صوانلغتنامه دهخداصوان . [ ص َ / ص ِ / ص ُ ] (ع اِ) جامه دان . (منتهی الارب ). تخته ٔ جامه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، اَصوِنَه . (اقرب الموارد). || هر چیز که جامه ها در آن نهند از جونه یا تخت یا سفط. (از سرالادب ثعال
سوانلغتنامه دهخداسوان . [ ] (اِخ ) آخرین شهری است از مصر و ثغر است بر روی نوبیان بر مغرب نیل و شهری است با مال بسیار و مردمانی جنگی و اندر کوههایی که بدو نزدیک است از الواحات معدن زمرد است و زبرجد و از پس سوان اندر سرحد میان مصر و نوبه خرانند وحشی بسیار. (از حدود العالم ).
سیوانلغتنامه دهخداسیوان . (اِخ ) دهی است از دهستان ارهال بخش حومه ٔ شهرستان خوی . دارای 268 تن سکنه . آب آن از رود قطور و محصول آنجا غلات ، حبوبات ، زردآلو و کرچک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl"
شوانلغتنامه دهخداشوان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ)بمعنی شبان که چوپان و نگاه دارنده ٔ گوسفند باشد. (برهان ) (آنندراج ). راعی . رجوع به شبان و چوپان شود.
شوانلغتنامه دهخداشوان . [ ش َ ] (اِخ ) کوهی است در نزدیکی بستان ابن عامر. در اینجا کوه دیگری موسوم به شوانان نیز هست که پهلوی وادی و مشرف بر تیه است . (از معجم البلدان ).
صوانةلغتنامه دهخداصوانة. [ ص َوْ وا ن َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). الدبر. (اقرب الموارد). || نوعی ازسنگ سخت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، صَوّان .
اصونةلغتنامه دهخدااصونة. [ اَص ْ وِ ن َ ] (ع اِ) ج ِ صَوان و صِوان و صُوان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به صوان شود.
صوانةلغتنامه دهخداصوانة. [ ص َوْ وا ن َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). الدبر. (اقرب الموارد). || نوعی ازسنگ سخت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، صَوّان .
خاصوانلغتنامه دهخداخاصوان . (اِخ ) دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکوشهرستان تبریز واقع در 19 هزارگزی باختر بخش مزبور و 5 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اسکو. ناحیه ای است جلگه ای و معتدل و دارای 199
اصوانلغتنامه دهخدااصوان . [ اَص ْ ] (اِخ ) صورتی از اسوان . شهری به مصر بر ساحل شرقی نیل . (ابن جبیر). رجوع به اسوان شود.
عصوانلغتنامه دهخداعصوان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) مثنای عَصا در حالت رفع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصا و عصوین شود.