صنیعفرهنگ فارسی عمید[قدیمی]۱. مصنوع؛ ساختهشده.۲. پرورشدادهشده.۳. ویژگی شمشیر صیقلشده.۴. (اسم) صنعت؛ عمل؛ کار.
صنیعلغتنامه دهخداصنیع. [ ص َ ] (ع ص ) چربدست . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || (اِ) کار. || (ص ) شمشیر زدوده ٔ آزموده . (منتهی الارب ). || پرورده . تربیت یافته . مخصوص بکسی : تو سیف دولتی و عز ملتی که تراصنیع خویش خلیفه به نامه کرد خطاب . <p class="author
صنیعفرهنگ فارسی معین(صَ) [ ع . ] (ص .)1 - ساخته شده . 2 - پرورش داده شده . 3 - صیقل شده . 4 - ماهر در حرفه و پیشه . 5 - طعام .
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
تاسهکِشpurse seiner, seine boat, seiner, purse boatواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شناور ماهیگیری که تاسه به پاشنۀ آن متصل میشود
تاسهpurse seine, purse, seine, purse net, seine netواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تور ماهیگیری که با بسته شدن بخش انتهایی، به یک کیسه بدل میشود و ماهیان و دیگر آبزیان نمیتوانند از آن خارج شوند
صنیعالدولهلغتنامه دهخداصنیعالدوله . [ ص َ عُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) مرتضی علیقلی خان پسر دوم علیقلی خان مخبرالدوله و نواده ٔ رضا قلیخان هدایت است . وی تحصیلات خود را در آلمان پایان داد و پس از مراجعت به ایران بسال 1321 هَ . ق . بریاست اداره ٔ پست و گمرک منصوب گردید و یک
صنیعتلغتنامه دهخداصنیعت . [ ص َ ع َ ] (ع اِ) صنیعة.کار. هنر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) : بر دل هر شکسته زد دل توچون طبق بند در صنیعت فش . شهید بلخی .و اهل صنیعت آنرا چوب سندان گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به صنیعة شود.
صنیعةلغتنامه دهخداصنیعة. [ ص َ ع َ ] (ع اِ) صنیعت . هنر.(منتهی الارب ). || کار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || برآورده . یقال : هو صنیعتی ؛ یعنی او را من خود از برای خود ساخته و برآورده ام . (منتهی الارب ). پرورده و تربیت شده ٔ کسی . غلام : امیر ابونصر صنیعه ٔ سلطان
صنیعیلغتنامه دهخداصنیعی . [ ص َ ] (ص نسبی ) مصنوعی . ساختگی . مقابل طبیعی . || طبیعی . فطری . جبلی (ظاهراً) درعبارت زیر : از آنجا که الف طبیعی و عشق صنیعی و شفقت اصلی و رأفت جبلی بود خواست که درشود... (سندبادنامه ص 116). اگر چند میان م
دست پروردهلغتنامه دهخدادست پرورده . [ دَ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دست پرور.دست پرورد. تربیت شده به دست دیگری . مربا: دست پرورده ٔفلان کس بودن ؛ صنیع فلان بودن . تربیت شده ٔ فلان بودن .
مصطنعلغتنامه دهخدامصطنع. [ م ُ طَ ن ِ ] (ع ص ) گیرنده ٔ احسان و انعام . || آنکه عطا می کند و احسان می نماید. (ناظم الاطباء). نکویی کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محسن : هیچ مردم پاکیزه اصل حق نعمت مصطنع و منعم خویش را فراموش نکند. (تاریخ بیهقی ). || دعوت صنعت ساخ
مصنوعلغتنامه دهخدامصنوع . [ م َ ] (ع ص ) ساخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساخته شده . (ناظم الاطباء). صنیع. (یادداشت مؤلف ). || کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کرده شده . || صنعت شده و اختراع شده . (ناظم الاطباء). که به دست و فکر بشر ساخته شده باشد. مقابل مخلوق . مقابل طبیعی . معمول . (یا
برآوردهلغتنامه دهخدابرآورده . [ ب َ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صنیع. مصنوع . ساخته . ساخته شده : این از برآوردگان فلان است از ساخته ها و از صنایع اوست . (یادداشت بخط مؤلف ). صنیع؛ کار ساخته و برآورده . (منتهی الارب ) : تهمتن یکی خانه
صنیع حضرتلغتنامه دهخداصنیع حضرت . [ص َ ع ِ ح َ رَ ] (اِخ ) از کسانی بود که در مبارزه ٔ مشروطیت پیوسته دولتیان را یاری میداد و جمعی از اوباشان را فراهم آورده بمجلس می تاخت . کسروی نویسد: روز بیست و سوم آذر (1286 نهم ذوالقعده ٔ 1326
صنیعالدولهلغتنامه دهخداصنیعالدوله . [ ص َ عُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) مرتضی علیقلی خان پسر دوم علیقلی خان مخبرالدوله و نواده ٔ رضا قلیخان هدایت است . وی تحصیلات خود را در آلمان پایان داد و پس از مراجعت به ایران بسال 1321 هَ . ق . بریاست اداره ٔ پست و گمرک منصوب گردید و یک
صنیعتلغتنامه دهخداصنیعت . [ ص َ ع َ ] (ع اِ) صنیعة.کار. هنر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) : بر دل هر شکسته زد دل توچون طبق بند در صنیعت فش . شهید بلخی .و اهل صنیعت آنرا چوب سندان گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به صنیعة شود.
صنیعةلغتنامه دهخداصنیعة. [ ص َ ع َ ] (ع اِ) صنیعت . هنر.(منتهی الارب ). || کار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || برآورده . یقال : هو صنیعتی ؛ یعنی او را من خود از برای خود ساخته و برآورده ام . (منتهی الارب ). پرورده و تربیت شده ٔ کسی . غلام : امیر ابونصر صنیعه ٔ سلطان
تصنیعلغتنامه دهخداتصنیع. [ ت َ ] (ع مص ) نیکو تربیت یافتن جاریه تا فربه شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و از این معنی است : تصنیع الشی ٔ لتحسینه و تزیینه بالصناعة. (اقرب الموارد).