صندلانیلغتنامه دهخداصندلانی . [ ص َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به صیدلان . (منتهی الارب ). لغتی است در صیدلانی . (اقرب الموارد).
صندلیانSantalaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از صندلسانان درختچهای و علفی و درختی نیمهانگلی با حدود 38 سرده و بیش از 400 گونه که در نواحی گرمسیری یا معتدل میرویند؛ در برخی از سردهها برگهای غیرمنقسم و معمولاً متناوب به ساختارهایی فلسمانند تبدیل شده است؛ برگهای سبز آنها مقداری سبزینه دارد که به آنها امکان ساخت غذا را میدهد، اما
صیدلانیلغتنامه دهخداصیدلانی . [ ص َ دَ ] (ع ص نسبی ) نسبت است به صیدلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صَنْدَلانی . صَیْدَنانی . صَنْدَنانی . عطار. (دهار). پیلور. (السامی فی الاسامی ) (تفلیسی ). || داروفروش . داروئی . حشائشی . گیاه شناس . عقاقیری .
پیلورلغتنامه دهخداپیلور. [ ل َ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیله ور. عطار. خرده فروش . داروفروش . کسی که داروو سوزن و نخ و مهره به خانه ها برد و فروشد. صیدلانی .صیدنانی . (تفلیسی ) (صراح ) (السامی ). رجوع به پیله ورشود: صندلانی ؛ مرد پیلور. (منتهی الارب ) : در ته پیله ٔ
پیله ورلغتنامه دهخداپیله ور. [ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیلور. شخصی که داروو اجناس عطاری و سوزن و ابریشم و مهره و امثال آن بخانه ها گرداند و فروشد. (برهان ). دارو فروش . (آنندراج ). صیدنانی . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء). خرده فروش . دوره گرد در ده ها. پلژ