صفویهلغتنامه دهخداصفویه . [ ص َ ف َ وی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از پادشاهان ایران که از 907 تا 1135 هَ . ق . در ایران سلطنت داشتند و در این تاریخ از افغانیان شکست خوردند و پادشاهی آنان منقرض شد. بازماندگان این خاندان چند سالی دیگ
شفوعلغتنامه دهخداشفوع . [ ش َ ] (ع ص ) ناقة شفوع ؛ ماده شتری که در یک دوشیدن دو شیردوشه را پر کند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتری که دو جای باید شیرش را از بسیاری . ج ، شفع. (مهذب الاسماء).
شفویةلغتنامه دهخداشفویة. [ش َ ف َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) لبی و منسوب به لب . (ناظم الاطباء). تأنیث شفوی . لبی . از لب . حروف شفویه : ب ، پ ، ف ، م ، و. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفوی شود.
سفوحلغتنامه دهخداسفوح . [ س ُ ] (ع مص ) ریخته شدن اشک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ریخته شدن آب . (المصادر زوزنی ص 224). ریخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
صفوةلغتنامه دهخداصفوة. [ ص َ / ص ُ / ص ِ وَ ] (ع اِ) خالص و برگزیده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). برگزیده و آنچه صاف باشد از تیرگی و غش . (غیاث اللغات ). خالص . (مهذب الاسماء). || (اِمص ) برگزیدگی . (غیاث اللغات ). ب
صفوحلغتنامه دهخداصفوح . [ ص َ ] (ع ص ) جوانمرد بخشنده ٔ عفوکننده . (منتهی الارب ). کثیرالصفح . کثیرالعفو. غفار. غفور. عفوّ. || زن روی گرداننده ٔ بازدارنده . (منتهی الارب ).
قیلیچ قورچیسیلغتنامه دهخداقیلیچ قورچیسی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) قورچی شمشیر. شمشیردار (صفویه ). (فرهنگ فارسی معین از سازمان صفویه ص 87). نام دسته ای از قورچیان حکومت صفویه . رجوع به قورچی و سازمان اداری حکومت صفویه ص 78 شود.
صوفاوینلغتنامه دهخداصوفاوین . (اِخ ) تلفظی است در صفوی (صفویه ). رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 4 ص 38 و صفویه شود.
وقایعنویسیلغتنامه دهخداوقایعنویسی . [ وَ ی ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل وقایعنویس .وقایعنگاری . || منصبی مهم به روزگار صفویه . رجوع به تذکرةالملوک و سازمان حکومت صفویه شود.