صفقهفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] بیع؛ عقد بیع.۲. در هنگام خریدوفروش دست بر دست یکدیگر زدن به علامت توافق در بیع و ختم معامله.
شفقةلغتنامه دهخداشفقة. [ ش َ ف َ ق َ ] (ع اِمص ) مهربانی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (دهار). رحمت و رأفت و حنو و انعطاف . (اقرب الموارد). و رجوع به شفقت شود. || ضعف . (از اقرب الموارد). || عطوفت توأم با ترس ، از این روست که خدای تعالی با صفت شفقت وصف نمیشود. (از اقرب المو
شفقةلغتنامه دهخداشفقة. [ ش َ ف َ ق َ ] (ع مص ) شفقت . مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهربان شدن . (المصادر زوزنی ). بذل همت است برای ازمیان بردن مطلب یا امر خلاف میل از مردم . (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد). و رجوع به شفقت شود.
شفیقهلغتنامه دهخداشفیقه . [ ش َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ص ) شفیقة. مؤنث شفیق . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شفیق شود.
سفکةلغتنامه دهخداسفکة. [ س ُ ک َ ] (ع اِ) لمجه ، یعنی آنچه قبل از غذا خورند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). لمجه . ناشتاشکن .
سفقةلغتنامه دهخداسفقة. [ س َ ق َ ] (ع اِ) یک بار دست زدن در بیع. لغتی است در صفقة. || در یک صفقه فروختن چیزی و خریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صفقة شود.