صخرهفرهنگ فارسی عمیدسنگِ بزرگ و سخت.⟨ صخرۀ صما: [قدیمی] سنگ سخت: ◻︎ حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صما (سعدی۲: ۳۰۳).
سخرهلغتنامه دهخداسخره . [ س ُ رَ / رِ ] (از ع ، ص ، اِ) مطیع و فرمانبردار. || آنکه او را هر کس مقهور و فرمانبر سازد. || آنکه بر وی بسیار مردم فسوس کنند. (منتهی الارب ). و در عربی بمعنی مسخرگی و استهزاء باشد. (برهان ). آنکه بر او استهزا و خنده کنند یعنی مسخره
صخرهبَروارهrock altarواژههای مصوب فرهنگستانصخرهای پلکانی که بر روی آن جای خاصی برای گذاشتن جام وجود دارد و در آن مجراهایی برای هدایت خون قربانی یا دیگر مایعات نثارشده تراشیده شده است
صخره محلقوتلغتنامه دهخداصخره محلقوت . [ ] (اِخ ) (سنگ انقسام ) قلعه ای است طبیعی که در دشت معون در جنوب شرقی حبرون واقع است (سموئل 23: 38). داود در آنجا از دست شاؤل بطور عجیب رهایی یافت و بنا بر تحقیق اهل دانش صخره ٔ مرقوم در وادی
صخره صماءلغتنامه دهخداصخره صماء. [ ص َ رَ / رِ ی ِ ص َم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) صخرة صَمّاء؛ سنگ سخت رست . (منتهی الارب ). || (اِخ ) سنگی است در بیت المقدس که در هوا معلق مانده . چون یک بار زنی حامله را از خوف در زیر آن وضع حمل شده بود لهذا دیواری بزیر آن سنگ کشیده ان
صخره محلقوتلغتنامه دهخداصخره محلقوت . [ ] (اِخ ) (سنگ انقسام ) قلعه ای است طبیعی که در دشت معون در جنوب شرقی حبرون واقع است (سموئل 23: 38). داود در آنجا از دست شاؤل بطور عجیب رهایی یافت و بنا بر تحقیق اهل دانش صخره ٔ مرقوم در وادی
صخره صماءلغتنامه دهخداصخره صماء. [ ص َ رَ / رِ ی ِ ص َم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) صخرة صَمّاء؛ سنگ سخت رست . (منتهی الارب ). || (اِخ ) سنگی است در بیت المقدس که در هوا معلق مانده . چون یک بار زنی حامله را از خوف در زیر آن وضع حمل شده بود لهذا دیواری بزیر آن سنگ کشیده ان
صخره گذارلغتنامه دهخداصخره گذار. [ ص َ رَ / رِ گ ُ ] (نف مرکب )سوراخ کننده ٔ صخره : صخره گذاری ، صحرانوردی ،کوه پیکری ، زمین هیکلی [ اسب ]. (سندبادنامه ص 251).