شکنندهلغتنامه دهخداشکننده . [ ش ِ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) کاسر. ناقض .مفتت . که چیزی دیگر را شکند. (یادداشت مؤلف ). || ترد. که بشکند. که شکسته شود. که خود قابل شکستن باشد. زودشکن . (یادداشت مؤلف ). || پایین آورنده ٔ قیمت . که بها و ارج چیزی را کم کند. قیمت
دولت شکنندهfragile stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی ناکارامد و فاسد که با تکیه بر اقتصادی بیمار و غالباً تکمحصولی بر جامعهای با تعلقات سیاسی محلی و قومی و قبیلهای حکومت میکند
پایۀ شکنندهfrangible baseواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پایۀ علائم راهنمایی که براثر برخورد از محل مشخصی که قبلاً به همین منظور تضعیف شده است بهراحتی میشکند
رفتار شکنندهbrittle behaviorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی واکنش سنگ به تنش که در طی آن سنگ پیوستگی خود را از دست میدهد
دولت شکنندهfragile stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی ناکارامد و فاسد که با تکیه بر اقتصادی بیمار و غالباً تکمحصولی بر جامعهای با تعلقات سیاسی محلی و قومی و قبیلهای حکومت میکند
پایۀ شکنندهfrangible baseواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پایۀ علائم راهنمایی که براثر برخورد از محل مشخصی که قبلاً به همین منظور تضعیف شده است بهراحتی میشکند
رفتار شکنندهbrittle behaviorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی واکنش سنگ به تنش که در طی آن سنگ پیوستگی خود را از دست میدهد
شکننده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] شکننده بودن، شکستنی بودن شکستن، ریز شدن، ترکیدن، پکیدن، منفجرشدن، تکهتکه شدن، خردشدن، ترک برداشتن ازهم پاشیدن، جداشدن پودر شدن، پودرکردن
اشکنندهلغتنامه دهخدااشکننده . [ اِ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) شکننده . کاسر : هر ستونی اشکننده ٔ آن دگراُستن آب اشکننده ٔ هر شرر. مولوی .و رجوع به شکننده شود.
دولت شکنندهfragile stateواژههای مصوب فرهنگستاندولتی ناکارامد و فاسد که با تکیه بر اقتصادی بیمار و غالباً تکمحصولی بر جامعهای با تعلقات سیاسی محلی و قومی و قبیلهای حکومت میکند
پایۀ شکنندهfrangible baseواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پایۀ علائم راهنمایی که براثر برخورد از محل مشخصی که قبلاً به همین منظور تضعیف شده است بهراحتی میشکند
رفتار شکنندهbrittle behaviorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی واکنش سنگ به تنش که در طی آن سنگ پیوستگی خود را از دست میدهد