شکافندهلغتنامه دهخداشکافنده . [ ش ِ / ش َ ف َ دَ / دِ ] (نف ) شکاف دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). فاتق . (منتهی الارب ). فالق . (یادداشت مؤلف ) : زنده ای که هرگز نمیرد شکافنده ٔ صبحها و بازگیرنده ٔ روحها.
شکوفندهلغتنامه دهخداشکوفنده . [ ش ِ / ش ُ ف َ دَ / دِ ] (نف ) شکافنده . رخنه کننده . (ناظم الاطباء) (برهان ). || شکفنده . شکوفه دهنده . (فرهنگ فارسی معین ).
جریان شکافندهrip currentواژههای مصوب فرهنگستانجریان بازگشتی حاصل از باد و امواجی که بر روی کرانه ریخته میشوند
جریان شکافندهrip currentواژههای مصوب فرهنگستانجریان بازگشتی حاصل از باد و امواجی که بر روی کرانه ریخته میشوند
گورشکافندهلغتنامه دهخداگورشکافنده . [ ش ِ ف َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه شب ها گورها را شکافته کفن مردگان را بکشد، و آن ترجمه ٔ نباش بر وزن نقاش است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
جریان شکافندهrip currentواژههای مصوب فرهنگستانجریان بازگشتی حاصل از باد و امواجی که بر روی کرانه ریخته میشوند