شهلیدنلغتنامه دهخداشهلیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) پراکنده و پریشان شدن و از هم پاشیده شدن و پخچ و پهن گشتن . (از برهان ) : چو افتاد دشمن در آن پای نغزز سُم ّ سمندش بشهلید مغز.نظامی (از جهانگیری ).
شهلیدنفرهنگ فارسی عمیدازهم پاشیدن، پراکنده شدن؛ پخش شدن: ◻︎ چو افتاد دشمن در آن پایلغز / به سمّ سمندش بشهلید مغز (نظامی۵: ۹۷۳).