شنیدنیلغتنامه دهخداشنیدنی . [ ش َ / ش ِ دَ ] (ص لیاقت ) لایق شنیدن . (یادداشت مؤلف ). قابل شنیدن . شنودنی : اخبار شنیدنی . داستان شنیدنی . (فرهنگ فارسی معین ).
سندانیلغتنامه دهخداسندانی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سندان . || (اِ) یکی از استخوانهای سه گانه ٔ گوش میانی که آنرا سندان گوش نیز گویند.
سندانیincusواژههای مصوب فرهنگستانقسمت فوقانی ابر کومهایبارا که به شکل سندان با نمای هموار و ریسهدار و مخطط است
ناشنیدنیلغتنامه دهخداناشنیدنی . [ ش ِ دَ ] (ص لیاقت ) نالایق از شنیده شدن . (ناظم الاطباء). که قابل شنیدن نیست . که شنیدن را نشاید : از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی گویم شنیده ام سخن ناشنیده را. صائب .|| که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن مم
نشنیدنیلغتنامه دهخدانشنیدنی . [ ن َ ش ِ دَ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) چیزی که قابل و لایق شنیدن نباشد. (ناظم الاطباء). مقابل شنیدنی .