شموللغتنامه دهخداشمول . [ ش َ ] (اِ) جمعیت و سامان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جمعیت . (فرهنگ جهانگیری ) : نریمان بشد شاد گفتا بمول همه کارهای جهان شد شمول .اسدی (از جهانگیری ).
شموللغتنامه دهخداشمول . [ ش َ ] (ع اِ) نامی است می را. (مهذب الاسماء). می سرد. (ناظم الاطباء). می ، بدان جهت که درمی گیرد مردم را به بوی یا آنکه بلا و شدت دارد، مانند: بلا و شدت باد شمال یا می سرد باد شمال وزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خمر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
شموللغتنامه دهخداشمول . [ ش ُ ] (ع مص ) سوی دست چپ برگشتن باد و وزیدن آن بسوی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || برچیدن از درخت خرما آنچه بر درخت بود. (منتهی الارب ). || همه را فرارسیدن . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3) (تاج المصادر بیهقی
سموللغتنامه دهخداسمول . [ س َ ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه . (آنندراج ) (منتهی الارب ): ثوب سمول ؛ جامه ٔ کهنه . (ناظم الاطباء).
سموئللغتنامه دهخداسموئل . [ س َ م َ ءَ ] (اِخ ) ابن عادیای ازدی غسانی . شاعری است جاهلی و حکیمی از اهل حجاز. وی به وفا ضرب المثل شده است . وی در اشعارش بنام «ابلق الفرد» خوانده شده است .مشهورترین شعر او لامیه ای است که مطلع آن این است :اذا لمرء لم یدنس من اللؤم عرضه .این از برگزیده تر
سموئللغتنامه دهخداسموئل . [ س َ م َ ءَ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عباس مغربی . از علماء و حکمای مغرب است که از بزرگان دانشمندان یهود بود. بعقیده ٔ ابن قفطی از اهل اندلس است و با پدرش بمشرق مسافرت کرد. سموئل در فنون حکمت و علوم ریاضی بمقام شامخی رسید و در هندسه و حساب ماهر گشت . از مؤلفاتش کتاب مثلث
سموئللغتنامه دهخداسموئل . [ س َ م َ ءَ ] (ع اِ) مرغی است که ابوبراء کنیت دارد. || سایه . || مگس سرکه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شمولاًلغتنامه دهخداشمولاً. [ ش ُ لَن ْ ] (ع ق ) به تبع و به پیروی دیگران .- شمولاً و استقلالاً ؛ استقلالاً کنایه از کردن کاری به ذات خود بی اتباع و رفاقت دیگران و شمولاً، یعنی بالتبع و به پیروی دیگری بکاری درآمدن چنانچه پادشاهی تابع پادشاهی شود جمیع امراء همراهش نیز
شمولیواژهنامه آزادبه معنای شامل شدن،همه،فراگیر میباشد.و فامیلی است از قوم بختیاری که در روستاهای سلح چین و جوانمردی از توابع بخش خانمیرزا و هفکل توابع استان خوزستان زندگی میکنند....
شمولاًلغتنامه دهخداشمولاً. [ ش ُ لَن ْ ] (ع ق ) به تبع و به پیروی دیگران .- شمولاً و استقلالاً ؛ استقلالاً کنایه از کردن کاری به ذات خود بی اتباع و رفاقت دیگران و شمولاً، یعنی بالتبع و به پیروی دیگری بکاری درآمدن چنانچه پادشاهی تابع پادشاهی شود جمیع امراء همراهش نیز
شمول معناییhyponymy 2, inclusion 2واژههای مصوب فرهنگستانرابطة میان دو واحد واژگانی که معنی یکی شامل معنی دیگری نیز باشد
شمولیواژهنامه آزادبه معنای شامل شدن،همه،فراگیر میباشد.و فامیلی است از قوم بختیاری که در روستاهای سلح چین و جوانمردی از توابع بخش خانمیرزا و هفکل توابع استان خوزستان زندگی میکنند....
نامشموللغتنامه دهخدانامشمول . [ م َ ] (ص مرکب ) در تداول ، غیرشامل . که شامل و دربردارنده ٔ چیزی نیست . || غیرمشمول . مقابل مشمول . رجوع به مشمول شود.
مشموللغتنامه دهخدامشمول . [ م َ] (ع ص ) آب و شراب که بر وی شمال وزیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادشمال خورده . (از اقرب الموارد). غدیری که باد شمال بر آن وزیده و سرد شده باشد. و نیز کسی که باد شمال به آن رسیده باشد. ج ، مشمولون . (ناظم الاطباء). شراب و آب ایازخورده . شراب و آب شمال وزی