شلفیهلغتنامه دهخداشلفیه . [ ش َ ی َ / ی ِ ] (اِ) شرم زن .(از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج )(از انجمن آرا) (از برهان ). رجوع به شلفه و شلفینه شود. || نام دو تن هرزه کار که در قوت شهوانی مشهور بوده اند. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
سلفعلغتنامه دهخداسلفع. [ س َ ف َ ] (ع ص ) مرد دلیر فراخ سینه . || زن دراززبان بی باک شوخ روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماده شتر تیزرو و استوار. (ناظم الاطباء).
سلفهلغتنامه دهخداسلفه . [ س ُ ف َ ] (ع اِ) ناشتاشکن . (آنندراج ) (غیاث ). || طعام که آن را برای مردم آینده ذخیره نهند. || پوست تنک که در آستر موزه ها و جز آن بکار برند. || یک کرد زمین که بجهت تره و مانند آن هموار کرده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلفةلغتنامه دهخداسلفة. [ س َ ل ِ ف َ ] (ع ص )زمین کم درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث سلف .- ارض سلفة ؛ زمین کم درخت . (ناظم الاطباء).|| سه لب . لب شکری . (یادداشت مؤلف ): [ محمد سلفی ] ابن احمدمعرب سه لب است یعنی دارای سه لب ، زیرا لب شکافته بود. (منته
الفیه شلفیهلغتنامه دهخداالفیه شلفیه .[ اَ ی َ ش َ ی َ ] (اِخ ) در غیاث اللغات و فرهنگ نظام به همین شکل بدون واو عطف آمده است ولی اغلب فرهنگها با واو نقل کرده اند. رجوع به الفیه و شلفیه شود.
الفیه و شلفیهلغتنامه دهخداالفیه و شلفیه . [ اَ ی ی َ وَ ش َ ی ی َ ] (اِخ ) بتخفیف یاء و تشدید آن ، کتابی است از حکیم ازرقی شاعر، که آن را برای پادشاه نیشابور طغان شاه پسر خواهر طغرل سلجوقی تألیف کرد آنگاه که وی بضعف باه مبتلا شده بود تا وی از آن کتاب بهره مند شود، وکتاب مزبور شامل حکایتی بوده در باب
شلفینهلغتنامه دهخداشلفینه . [ ش َ / ش ُ ن َ / ن ِ ](اِ) شلفه . (ناظم الاطباء). شرم زنان را گویند و به ضم اول هم گفته اند. (آنندراج ) (برهان ). بمعنی شلفیه است . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به شلفه و شلفیه شود.
pornographyدیکشنری انگلیسی به فارسیپورنوگرافی، نوشته شهوت انگیز، الفیه و شلفیه، نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
الفیهلغتنامه دهخداالفیه . [ اَ ی َ / ی ی َ ] (اِ) بمعنی الفینه . (فرهنگ جهانگیری ). آلت مردی . (برهان قاطع). آلت تناسل . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). کنایه از آلت تناسل . (از غیاث اللغات ). در اصطلاح رندان کنایه از قضیب و ذَکَر. (غیاث اللغات ). شاید لفظ مذکور م
شلفلغتنامه دهخداشلف . [ ش َ ] (ص ، اِ) زن فاحشه و بدکار. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). زن بدکار و همانا شلفیه از این مأخوذ است . (آنندراج ) (انجمن آرا). زن بدکار و فاحشه . روسپی . (فرهنگ جهانگیری ) : ریش تو در کشاکش آن گنده پیر شلف سبلت به دست آن جلب کس
الفیه شلفیهلغتنامه دهخداالفیه شلفیه .[ اَ ی َ ش َ ی َ ] (اِخ ) در غیاث اللغات و فرهنگ نظام به همین شکل بدون واو عطف آمده است ولی اغلب فرهنگها با واو نقل کرده اند. رجوع به الفیه و شلفیه شود.
الفیه و شلفیهلغتنامه دهخداالفیه و شلفیه . [ اَ ی ی َ وَ ش َ ی ی َ ] (اِخ ) بتخفیف یاء و تشدید آن ، کتابی است از حکیم ازرقی شاعر، که آن را برای پادشاه نیشابور طغان شاه پسر خواهر طغرل سلجوقی تألیف کرد آنگاه که وی بضعف باه مبتلا شده بود تا وی از آن کتاب بهره مند شود، وکتاب مزبور شامل حکایتی بوده در باب