شرمندگی

šarmandegi

معنی

خجلت؛ شرمساری؛ شرمنده شدن؛ شرمنده بودن.

مترادف

۱. خجالت، خجلت
۲. شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی ≠ سرفرازی

جست‌وجوی دقیق

شرمندگی

لغت‌نامه دهخدا

شرمندگی . [ ش َ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خجلت . شرمساری . شرمنده بودن . (فرهنگ فارسی معین ).حیا و خجالت و شرم . (ناظم الاطباء). انفعال . خجلت . خجل . شرمساری . استحیاء. (یادداشت مؤلف ) : در جمع هرزه گویان از گفت

شرمندگی

فرهنگ فارسی عمید

خجلت؛ شرمساری؛ شرمنده شدن؛ شرمنده بودن.

شرمندگی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

embarrassment, reproach

شرمندگی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. خجالت، خجلت ۲. شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی ≠ سرفرازی

جست‌وجوی هم‌آوا

اسباب شرمندگی

گویش تهرانی

موجب خجالت است

احساس شرمندگى كردن

دیکشنری فارسی به عربی

الشعور بالخجل

شرمنده

لغت‌نامه دهخدا

شرمنده . [ ش َ م َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شرمسار. شرمگین . (فرهنگ فارسی معین ). خجل . (ناظم الاطباء). منفعل . سرافکنده . شرمسار. (مخفف شرم منده - از شرم به معنی حیا، و منده و مند). (یادداشت مؤلف ). اسم فاعل از شرمیدن ، اگرچه شرم اسم جامد است مگ