شراعلغتنامه دهخداشراع . [ ش َ ] (ع اِ) کتان فروش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروشنده ٔ کتان نیکو. (از اقرب الموارد).
شراعلغتنامه دهخداشراع . [ ش ِ ] (ع اِ) زه کمان مادام که بر کمان است . || گردن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || بادبان کشتی . ج ، اشرعة و شرع . (از منتهی الارب ). هر چیز که قرار داده شود و برافراشته گردد. (از اقرب الموارد). ج ، اَشرِعَه ، شُرُع . بادبان کشتی . (ناظم
شراعلغتنامه دهخداشراع . [ ش ُ ] (اِخ ) مردی بود که سنانها و نیزه ها میساخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شراحیلغتنامه دهخداشراحی . [ ش َ ] (ص نسبی ) نسبت به شراح که نام آبا اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
سیرگاهلغتنامه دهخداسیرگاه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) محل تفرج و گشت و گذار. گذرگاه . تماشاگاه . (ناظم الاطباء).
شراحلغتنامه دهخداشراح . [ ش َرْ را ] (ع ص ) بیان کننده . (آنندراج ). شرح کننده . تفسیرکننده . شارح . (ناظم الاطباء).
شراعةلغتنامه دهخداشراعة. [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) شجاعت و جرأت . (از اقرب الموارد). دلیری و جرأت . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شراعیلغتنامه دهخداشراعی . [ ش ِ عی ی ] (ص نسبی ) کشتی شراعی ؛ کشتی بادبانی . کشتی که دارای شراع و بادبان است . (یادداشت مؤلف ).
شراعیلغتنامه دهخداشراعی . [ ش ُ عی ی ] (ص نسبی ) نیزه های بلند. منسوب است به شراع . (از اقرب الموارد): رمح شراعی ؛ نیزه ٔ دراز و راست . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شراعیةلغتنامه دهخداشراعیة. [ ش ِ / ش ُ عی ی َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ درازگردن . (از اقرب الموارد). ناقه ٔ درازگردن . (منتهی الارب ). ماده شتر درازگردن . (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد کلمه با «یاء» مشدد است ؛ یعنی شُراعیَّة یا شِراعیَّة آمده است .
شراعةلغتنامه دهخداشراعة. [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) شجاعت و جرأت . (از اقرب الموارد). دلیری و جرأت . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شراعیلغتنامه دهخداشراعی . [ ش ِ عی ی ] (ص نسبی ) کشتی شراعی ؛ کشتی بادبانی . کشتی که دارای شراع و بادبان است . (یادداشت مؤلف ).
شراعیلغتنامه دهخداشراعی . [ ش ُ عی ی ] (ص نسبی ) نیزه های بلند. منسوب است به شراع . (از اقرب الموارد): رمح شراعی ؛ نیزه ٔ دراز و راست . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شراعیةلغتنامه دهخداشراعیة. [ ش ِ / ش ُ عی ی َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ درازگردن . (از اقرب الموارد). ناقه ٔ درازگردن . (منتهی الارب ). ماده شتر درازگردن . (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد کلمه با «یاء» مشدد است ؛ یعنی شُراعیَّة یا شِراعیَّة آمده است .
اشراعلغتنامه دهخدااشراع . [ اِ ] (ع مص ) اشراع طریق ؛ بیان کردن و پیدا و ظاهر گردانیدن راه را. (منتهی الارب ). اشرع الطریق ؛ بینه و اوصله الی الشارع الاعظم . (اقرب الموارد). || اشراع رماح ؛ نیزه ها را بسوی کسی راست کردن . (منتهی الارب ). نیزه بر کسی راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ا
اشراعلغتنامه دهخدااشراع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَرَعَة، بمعنی صُفّه ٔ مسقف و پوشیده . (منتهی الارب ). || ج ِ شَرَعَة، بمعنی سفینه . (از اقرب الموارد).