شاریلغتنامه دهخداشاری . (اِخ ) (کوه ...) از کوههای خوزستان واقع در جنوب کوه هفت تنان و متصل به آن . (جغرافی مفصل تاریخی غرب ایران ص 31).
شاریلغتنامه دهخداشاری . (اِخ ) (لو) رودی از رودهای افریقای استوایی فرانسه که به دریاچه ٔ چاد میریزد و طول آن 1200 هزار گز است .
شاریلغتنامه دهخداشاری . (اِخ ) احمدبن محمد السکنی ، حاکم گرگان در زمان المعتز باﷲ خلیفه ٔ عباسی . (مازندران و استراباد رابینو، ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 184).
شاریلغتنامه دهخداشاری . (اِخ ) حمزةبن عبداﷲ و او عالم بود و تازی دانست ، شعراء او تازی گفتند و سپاه او بیشتر همه از عرب بودند و تازیان بودند و گردیز او کرد. رجوع به تاریخ سیستان چ ملک الشعرای بهار ص 24 و 210 وحمزةبن عبداﷲ الخ
شاریلغتنامه دهخداشاری . (اِخ ) مساوربن عبدالحمیدبن مساورالشاری البجلی الموصلی که درسنه ٔ 252 در موصل و جزیره خروج کرد. (مجمل التواریخ و القصص چ ملک الشعرای بهار، از حاشیه ٔ مصحح در ص 364، نقل از کامل التواریخ ابن الاثیر). و ا
زینچهrail chair, chairواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ فولادی شکلدادهشده که بین ریل و ریلبند قرار میگیرد
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
مدل تسهیمshare modelواژههای مصوب فرهنگستانمدلی برای پیشبینی تقاضا که در آن مجموع سفرها به اجزای تشکیلدهندۀ آنها تقسیم میشود
شاریهلغتنامه دهخداشاریه . [ ی َ ] (اِخ ) نام زنی مطربه که ابراهیم بن المهدی وی راخرید و آزاد ساخت و به همسریش گرفت . وی مایه ٔ شگفتی مردم عصر خود بود. المعتصم بر سر او با ابراهیم نزاع کرد، پس به هزار و پانصد دینارش بخرید و او از خانه ٔ خلیفه ای به خانه ٔ خلیفه ای انتقال یافت . آوازش مایه ٔ خوش
شارینلغتنامه دهخداشارین . (اِخ ) دیهی است جزء دهستان دشتابی بخش بویین ، شهرستان قزوین ، واقع در 36 هزارگزی شمال باختر بویین و 24 هزارگزی راه عمومی . جلگه و آب و هوای آب معتدل است . یکصد تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات عم
شاریانلغتنامه دهخداشاریان . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن الشاریان ، محدث است . ابوالغنائم بن الرسی از وی حدیث شنیده است . (تاریخ العروس ) .
شاریتهلغتنامه دهخداشاریته . [ ت ِ ] (اِخ ) لاشارتیه (لاشاریته - سور - لوار) مرکز کمون نیور از اروندیسمان کن است و در ساحل رود لوار واقع شده ، 5500 تن جمعیت دارد. محصولات عمده ٔ آن عبارتند از انواع شرابها اره ، پارچه ، شبکلاه و خزآلات . دارای کلیسیای زیبایی است
همگرایی جنوبگانAntarctic convergenceواژههای مصوب فرهنگستانمکان همشاریِ جریان مداری قطب جنوب و چرخاب جنب حارّهای
همگرایی شمالگانArctic Convergenceواژههای مصوب فرهنگستانمکان همشاریِ جریانهای سرد ناحیۀ قطب شمال و چرخاب جنبِحارّهای
گِلشار آتشفشانیlahar , volcanic mudflow, mudflow 2واژههای مصوب فرهنگستانگِلشاری که عمدتاً از مواد آتشفشانآواری واقع بر دامنۀ یک آتشفشان به وجود آمده است
شاریهلغتنامه دهخداشاریه . [ ی َ ] (اِخ ) نام زنی مطربه که ابراهیم بن المهدی وی راخرید و آزاد ساخت و به همسریش گرفت . وی مایه ٔ شگفتی مردم عصر خود بود. المعتصم بر سر او با ابراهیم نزاع کرد، پس به هزار و پانصد دینارش بخرید و او از خانه ٔ خلیفه ای به خانه ٔ خلیفه ای انتقال یافت . آوازش مایه ٔ خوش
شارینلغتنامه دهخداشارین . (اِخ ) دیهی است جزء دهستان دشتابی بخش بویین ، شهرستان قزوین ، واقع در 36 هزارگزی شمال باختر بویین و 24 هزارگزی راه عمومی . جلگه و آب و هوای آب معتدل است . یکصد تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات عم
شاریانلغتنامه دهخداشاریان . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن الشاریان ، محدث است . ابوالغنائم بن الرسی از وی حدیث شنیده است . (تاریخ العروس ) .
شاریتهلغتنامه دهخداشاریته . [ ت ِ ] (اِخ ) لاشارتیه (لاشاریته - سور - لوار) مرکز کمون نیور از اروندیسمان کن است و در ساحل رود لوار واقع شده ، 5500 تن جمعیت دارد. محصولات عمده ٔ آن عبارتند از انواع شرابها اره ، پارچه ، شبکلاه و خزآلات . دارای کلیسیای زیبایی است
دزدافشاریلغتنامه دهخدادزدافشاری . [ دُ اَ ](حامص مرکب ) عمل دزدافشار. معاونت دزد : او دزدد و من گدازم از شرم دزدافشاریست این نه آزرم .نظامی .
حبیب شاریلغتنامه دهخداحبیب شاری . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) سجستانی . سابقاً خارجی بود و بعد شیعه شد. رجوع به حبیب سجستانی شود.
حسین عشاریلغتنامه دهخداحسین عشاری . [ ح ُس َ ن ِ ع َش ْ شا ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن محمدبن فارس عشاری بغدادی شافعی ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوعبداﷲ فقیه اصولی . قاضی بصره بود. در 1150 هَ . ق . 1737/ م . متولد و در بصره به سال
شارکالی شاریلغتنامه دهخداشارکالی شاری . (اِخ ) نام پادشاه آکاد و نوه ٔ نارام سین (2711 - 2688 ق . م .) است . در یکی از سالنامه های او اشاره به لشکرکشی برای دفع گوتیان شده است . در سالنامه ٔ دیگر آمده است : «من پادشاه گوتی را که شرلک