سیکلغتنامه دهخداسیک . (اِ) زردی و علتی باشدکه بر روی غله زار نشیند. (برهان ). همان سواک مرقوم ،یعنی زردی کشت . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). یرقان . زردی که در کشت افتد به فارسی سیک است . (منتهی الارب ).زنگ . رجوع به سیسک ، سیکل ، سوکل ، سوگل و سوکک شود.
سیکلغتنامه دهخداسیک . (اِخ ) قومی از هندوان دارای مذهب وشنو شعبه ای از دین بودایی است . (از فرهنگ فارسی معین ).
سیکلغتنامه دهخداسیک . (ترکی ، اِ) آلت تناسل . (برهان ) (جهانگیری ). اسم قضیب حیوانات است . (فهرست مخزن الادویه ).
سیکلغتنامه دهخداسیک . [ س ِ ی َ ](عدد کسری ، اِ مرکب ) ثلث . یک سوم . سه یک : کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی مسأله خواند تا بگذرد از شب سیکی . منوچهری .و باید که در شب و روز هشت ساعت بیش نخسبید که این سیک بیست وچهار ساعت
تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
مرحلۀ شوک و انکارdenial and shock stageواژههای مصوب فرهنگستاننخستین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که دورۀ زودگذر و حادی است و در آن فرد با شناسایی و پذیرش اینکه به یک بیماری کشنده مبتلاست، دچار اضطراب شدیدی میشود
سیکالغتنامه دهخداسیکا. (اِ) قسمی مرغ آبی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سیقا شود. || تیره ای از درختان بازدانه که در نواحی گرم میرویند. و در کشورهای معتدل دیده نمیشود و دستگاه زایشی آن شبیه به نهانزادان است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 302).
سیکرانلغتنامه دهخداسیکران . [ س َ ک َ ] (معرب ، اِ) بنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اقرب الموارد). شوکران . شیکران . (یادداشت مؤلف ). بزرالبنج . (الفاظ الادویه ). گیاهی است پیوسته سبز و دانه ٔ آن را میخورند. (منتهی الارب ). و تخم آن بزرالبنج و ماش عطار و خداع الرجال و ریشه ٔ آن تب انگیز است . (
سیگلغتنامه دهخداسیگ . (ترکی ، اِ) آلت تناسل مردان . از لغات ترکی . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سیک شود.
کلاسيکيدیکشنری عربی به فارسیمطابق بهترين نمونه , ادبيات باستاني يونان و روم , باستاني , مربوط به نويسندگان قديم لا تين ويونان , رده اي , کلا سيک
سیکالغتنامه دهخداسیکا. (اِ) قسمی مرغ آبی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سیقا شود. || تیره ای از درختان بازدانه که در نواحی گرم میرویند. و در کشورهای معتدل دیده نمیشود و دستگاه زایشی آن شبیه به نهانزادان است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 302).
سیکرانلغتنامه دهخداسیکران . [ س َ ک َ ] (معرب ، اِ) بنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اقرب الموارد). شوکران . شیکران . (یادداشت مؤلف ). بزرالبنج . (الفاظ الادویه ). گیاهی است پیوسته سبز و دانه ٔ آن را میخورند. (منتهی الارب ). و تخم آن بزرالبنج و ماش عطار و خداع الرجال و ریشه ٔ آن تب انگیز است . (
سیکران الحوتلغتنامه دهخداسیکران الحوت . [ س َ ک َ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) ماهی زهرج است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (الفاظ الادویه ). فلومس بوصیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
سیکفلغتنامه دهخداسیکف . [ س َ ک َ ] (ع ص ، اِ) کفشگر. (منتهی الارب ). || موزه فروش . (از اقرب الموارد).
حسیکلغتنامه دهخداحسیک . [ ح َ ] (ع ص ) کوتاه بالا. || حسیک الصدر؛ با کینه و عداوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کلاسیکلغتنامه دهخداکلاسیک . [ کْلا / ک ِ ] (فرانسوی ، ص ) آنچه در کلاسها بکار رود. کلاسی . درسی ، کتاب کلاسیک . (فرهنگ فارسی معین ). || آنچه مربوط بدوره ٔ یونان و روم قدیم یا مؤلفان بزرگ قرن 17 میلادی است : زبانهای کلاسیک ، تئ
ناسیکلغتنامه دهخداناسیک . (اِخ ) یکی از شهرهای هندوستان و در ایالت دکن است . جمعیت آن 27000 نفر است این شهر زیارتگاه براهمائیهاست . کارخانه ٔ کاغذسازی ، بافندگی و ذوب مس دارد.
نسیکلغتنامه دهخدانسیک . [ ن َ ] (ع اِ) زر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). ذهب . طلا. || سیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از المنجد). نقره . فضة.
مسیکلغتنامه دهخدامسیک . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بخیل . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || خرد وافر. || غذا و شراب که بس باشد زندگانی را. || جائی که آب ایستد در وی . || نیکوئی : مافیه مسیک ؛ در وی خیری نیست که بدان رجوع کنند به وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).<