کژآهنگی سینوسیsinus arrhythmiaواژههای مصوب فرهنگستانتغییر چرخهای طبیعی در میزان ضربان قلب ناشی از رسیدن تکانههای واجی به گرۀ سینوسی ـ دهلیزی
کاوکsinusواژههای مصوب فرهنگستانحفرۀ هوایی داخل برخی از استخوانها ازجمله استخوان صورت و جمجمه متـ . سینوس 2
کاوک بَروارهایmaxillary sinusواژههای مصوب فرهنگستانهریک از دو کاوک اطراف بینیکه بهصورت حفرهای وسیع در داخل استخوان فک بالا قرار دارد
چغانۀ تُرکیTurkish crescent, bell tree, bell tower, Turkish jingle, Chinese pavillon, jingling Johnny, Schnellbaum, Chinese hat, chapeau chinois (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانسازی به شکل چوبدستی بلندی که زنگها و زنگولههایی به آن آویخته است
کاوکsinusواژههای مصوب فرهنگستانحفرۀ هوایی داخل برخی از استخوانها ازجمله استخوان صورت و جمجمه متـ . سینوس 2
سینوسلغتنامه دهخداسینوس . (فرانسوی ، اِ) جیب . یکی از نسبتهای مثلثاتی و یکی از خطوط مثلثاتی . سینوس زاویه ٔ a یا قوس a را بعلامت a sin نمایش میدهند. بنابر تعر
سینوسفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) هریک از دو حفره که در استخوان پیشانی قرار دارند.۲. (ریاضی) یکی از نسبتهای مثلثاتی که با علامت sin نشان داده میشود.۳. (ریاضی) نسبت ضلع روبهروی زاویۀ حاده در مثلث قائمالزاویه به وتر؛ جیب.
سینوسفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - به طور کلی در هر مثلث قائم الزاویه نسبت ضلع روبروی زاویه را به وتر مثلث سینوس گویند. 2 - حفرة استخوان های پیشانی و فک اعلی .
دمخسینوسلغتنامه دهخدادمخسینوس . [دَ خ َ ] (اِخ ) نام بازرگانی در وامق و عذرای عنصری که عذرا را از منقلیوس بدزدید. (یادداشت مؤلف ) (از لغت فرس اسدی ) (از برهان ) (از آنندراج ) : دل دمخسینوس شد ناشکیب که در کار عذرا چه سازدفریب .عنصری .
سینوسلغتنامه دهخداسینوس . (فرانسوی ، اِ) جیب . یکی از نسبتهای مثلثاتی و یکی از خطوط مثلثاتی . سینوس زاویه ٔ a یا قوس a را بعلامت a sin نمایش میدهند. بنابر تعر
کسینوسلغتنامه دهخداکسینوس . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) اصطلاح ریاضی است به این شرح که در یک دایره ٔ مثلثاتی مقدار op را کسینوس زاویه ٔ a گویند. بطور کلی در هر مثلث قائم الزوایه نسبت ضلع مجاور به زاویه ٔ حاده را به وتر مثلث کسینوس ز
سینوسفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) هریک از دو حفره که در استخوان پیشانی قرار دارند.۲. (ریاضی) یکی از نسبتهای مثلثاتی که با علامت sin نشان داده میشود.۳. (ریاضی) نسبت ضلع روبهروی زاویۀ حاده در مثلث قائمالزاویه به وتر؛ جیب.