سیفونفرهنگ فارسی عمید۱. لولهای خمیده به شکل زانو که با ایجاد خلٲ مایعات را از مخازن غیر قابل دسترس چون باک بنزین اتومبیل به مخزن دیگری منتقل میکند.۲. ظرف آبی که با کشیدن اهرم آن، به درون لگن توالت تخلیه میشود و آن را میشوید.
سیفونفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) لولة خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (توالت و غیره ) به کار برند، آبشویه (فره ).
سفونلغتنامه دهخداسفون . [ س َ ] (ع ص ) باد خاک روب . ج ، سوافین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش َ ] (ع ص ) رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشه ٔ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد). || کسی که با گوشه ٔ چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَفَن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به کنج چشم نگریستن کسی را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به دنبال چشم نگریستن به کسی . (از تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به دنبال چشم نگریستن ، و یعدی بنفسه و بالی . (از المصادر زوزنی چ بینش ص <span clas
پسمکش سیفونیbacksiphonage, backflow, backpressureواژههای مصوب فرهنگستانعمل جریان معکوس آب در شبکة آبرسانی در نتیجة فشار منفی در شبکه
siphonsدیکشنری انگلیسی به فارسیسیفون ها، سیفون، زانویی، لوله خمیده یا شتر گلو، از لوله یا سیفون رد کردن
درسیفونلغتنامه دهخدادرسیفون . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 30 هزارگزی خاور زرند و 18 هزارگزی خاور راه فرعی زرند - راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4</span