سوء

مترادف

۱. بد، ناروا ≠ نیک، روا، نیکو
۲. قبیح، ناپسند، شنیع ≠ پسندیده، مستحسن

جست‌وجوی دقیق

سوء

لغت‌نامه دهخدا

سوء. (ع اِمص ، اِ) بدی . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (آنندراج ) : نعوذ باﷲ من قضاءالسوء. (تاریخ بیهقی ). فانقلبوا بنعمة من اﷲ و فضل لم یمسَسْهم سوء و اتبعوا رضوان اﷲ و اﷲ ذوفضل عظیم . (قرآن 174/3).- <span class

سوء

لغت‌نامه دهخدا

سوء. [ س َ ] (ع مص ) غمگین کردن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). اندوهگین کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (صراح اللغة) (المصادر زوزنی ).

سوء

دیکشنری عربی به فارسی

بدخواهي , بدنهادي , شرارت , بدسگالي

سوء

دیکشنری فارسی به عربی

مرض

سوء

فرهنگ فارسی معین

[ ع . ] (اِ.) 1 - بدی ، شر. 2 - زشتی .

جست‌وجوی هم‌آوا

سوپ داغ

hot soup

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بوده‌اند

سوپ ژلاتینی

gelatinous soup

واژه‌های مصوب فرهنگستان

محلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است

ماست سویا

soy yoghurt

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فراورده‌ای با بافت خامه‌ای که از شیر سویا تهیه می‌شود و جانشینی است برای پنیر خامه‌ای و خامۀ ترش

نوشابۀ سویا

soya beverage/ soybeverage

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نوشابه‌ای که غالباً از سویا و محصولات آن تهیه می‌شود

پیشگوئی

لغت‌نامه دهخدا

پیشگوئی . (حامص مرکب ) عمل پیشگو. کهانت . عرافت . غیب گویی . (تمدن اسلام جرجی زیدان ج 3 ص 16).

جست‌وجوی مشابه

سوءة

لغت‌نامه دهخدا

سوءة. [ س َ ءَ ] (ع اِ) عورت . رجوع به سواءة شود.

سوءالی

لغت‌نامه دهخدا

سوءالی . [ س ُ آ ] (ص نسبی ) سؤال کننده . مرثیه خوان . (ناظم الاطباء).

سوءدی

دیکشنری فارسی به عربی

سويدي

سوءاستفادهچی

فرهنگ مترادف و متضاد

مختلس

سوءظن

فرهنگ مترادف و متضاد

بدگمانی، شک ≠ حسنظن

جست‌وجوی متن

abusage

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سوء استفاده، سوء استعمال

maladministration

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سوء مدیریت، سوء اداره

بدرفتاری

دیکشنری فارسی به عربی

اثم , سوء التصرف , سوء السلوک

misusages

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سوء استفاده ها، بدکار بردن، سوء استعمال

ill-usage

دیکشنری انگلیسی به فارسی

استفاده نادرست، سوء استفاده، بد رفتاری، سوء استعمال

جست‌وجوی هم‌آغاز

سوءة

لغت‌نامه دهخدا

سوءة. [ س َ ءَ ] (ع اِ) عورت . رجوع به سواءة شود.

سوءالی

لغت‌نامه دهخدا

سوءالی . [ س ُ آ ] (ص نسبی ) سؤال کننده . مرثیه خوان . (ناظم الاطباء).

سوء الاستعمال

دیکشنری عربی به فارسی

بدبکار بردن , بد رفتاري , سوء استفاده

سوء الفهم

دیکشنری عربی به فارسی

سوء تفاهم

سوء الحظ

دیکشنری عربی به فارسی

بدبختي , بدشانسي , رويداد بد , حادثه ناگوار , بيچارگي

جست‌وجوی هم‌قافیه

خسوء

لغت‌نامه دهخدا

خسوء. [ خ ُ س ُ ] (ع مص )راندن سگ . || دور شدن سگ و رفتن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || دور شدن . (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ). || خیره شدن چشم . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ).

کسوء

لغت‌نامه دهخدا

کسوء. [ ک ُ ] (ع اِ) کسوء الشی ٔ، دنباله ٔ آن چیز. ج ، اکساء. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کسی شود.

منسوء

لغت‌نامه دهخدا

منسوء. [ م َ ] (ع ص ) درنگ کرده شده و سپس انداخته شده . (ناظم الاطباء).

نسوء

لغت‌نامه دهخدا

نسوء. [ ن َ ] (ع ص ) امراءة نسوء؛ زن که گمان حمل بر وی کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).

مسوء

لغت‌نامه دهخدا

مسوء. [ م ُ ] (ع مص ) بی باک شدن . مَس ْء. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).

درپیوند

بیشتر بدانید

سوء

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا