سرکوبهلغتنامه دهخداسرکوبه . [ س َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) از: سر + کوب (کوفتن ) + َه (نشانه ٔ اسم آلت ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).گرز گران . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) : سخت سرکوفته دارندش و او نالد زارناله ٔ مرد ز سرکوبه ٔ
سرکوبهلغتنامه دهخداسرکوبه . [ س ِ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات . دارای 546 تن سکنه است . آب آن از قنات و رودخانه ٔ چوگان . محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر قند، پنبه ، انگور، بادام . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <s
سیرکوبهلغتنامه دهخداسیرکوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) هاون سنگی بزرگ است . (یادداشت بخط مؤلف ). جُواز. (فرهنگ اسدی ).
سرکوبیلغتنامه دهخداسرکوبی . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اندیکای بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. دارای 170 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سرکوبیلغتنامه دهخداسرکوبی . [ س َ ] (حامص مرکب ) گوشمال دادن . مغلوب کردن . فرونشاندن شورش : سپاهی به سرکوبی دشمن فرستاده شد.