سردبیانلغتنامه دهخداسردبیان . [ س َ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از غیرفصیح . (آنندراج ) (انجمن آرا). غیرفصیح و کندطبع. (برهان ) (از ناظم الاطباء). || رنجاننده ٔ مردم . (آنندراج ) (انجمن آرا). کسی که به سخنان راست مردم را برنجاند. (برهان ). || مرادف سردحرف . (آنندراج ) (انجمن آرا). || مردم ناموزون . (ب
سردحرفلغتنامه دهخداسردحرف . [ س َ ح َ ] (ص مرکب ) کسی که مردم از حرف او خوش نشوند و سخنش در دلها تأثیر نداشته باشد. مرادف سردبیان . (آنندراج ) : بوسعت رو از تنگ ظرفان مباش خس شعله ٔ سردحرفان مباش .ظهوری (از آنندراج ).