سرخسلغتنامه دهخداسرخس . [ س َ رَ ] (اِ) نام دارویی است که آن را گیل دارو گویند و آن چوبکی باشد سیاه رنگ ، بر کنار دریای خزر که دریای گیلان باشد یابند و آن دو قسم است : نر و ماده . بجهت دفع کدودانه و امراض دیگر مفید است . (برهان ) (آنندراج ). سرخس ها در منطقه ٔ معتدله بصورت گیاهان بی ساقه اند
سرخسلغتنامه دهخداسرخس . [ س َ رَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش سرخس شهرستان مشهد. دارای 5000 تن سکنه است . آب آن از قنات و رودخانه . محصول آن غلات و بنشن است . از ادارات دولتی بخشداری ، شهرداری ، کلانتری ، کلانتر مرز و اداره ٔ املاک دارد. مجموع نفوس آن <span class
سرخسلغتنامه دهخداسرخس . [ س َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان مشهد است که در خاور شهرستان و کنار مرز ایران و شوروی واقع است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). شهری است [ به خراسان ] بر راه و اندر میان بیابان نهاده و ایشان را یکی خشک رود است که اندر میان
سرخسفرهنگ فارسی عمیدگیاهی با برگهای درشت و بریدگی بسیار و ساقۀ زیرزمینی که بیش از ۶۰۰۰ نوع از آن وجود دارد و برخی از انواع آن تزئینی است.
سرخس سرالغتنامه دهخداسرخس سرا. [ س ُ رَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشهدریزه ٔ میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. هوای آن معتدل . دارای 106 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات ، زیره ، پنبه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج
قراتپه ٔ سرخسلغتنامه دهخداقراتپه ٔ سرخس . [ ق َ ت َپ ْ پ ِ ی ِ س َ رَ ] (اِخ ) جائی است در سرخس که آن را شیرسیل میگویند. رجوع به تاریخ غازان چ انگلستان ص 16، 24، 26، 49</spa
سرخس باتلاقیThelypterisواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از سرخسباتلاقیان با 875 گونه که بسیاری از آنها شبیه به هم هستند و در سرتاسر جهان یافت میشوند؛ اغلب گیاهان این سرده به استثنای تعداد کمی که بر روی صخره میرویند، زمینرُست هستند؛ اگرچه تعداد کمی از گیاهان این سرده در نواحی معتدل وجود دارند، اکثر گونههای آن در نواحی گرمسیری یافت میشوند
سرخسباتلاقیانThelypteridaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از پرسرخسسانان (Pteridales) با 900 گونه که اگرچه اغلب آنها در مناطق گرمسیری پراکنده هستند، تعدادی از آنها در نواحی معتدل نیز میرویند؛ گیاهان این تیره به استثنای تعدادی از آنها که صخرهرُستاند، اغلب زمینرُست هستند؛ زمینساقۀ این گیاهان معمولاً خزنده است و برگشاخههای (fronds) آنها از شان
سرخسارلغتنامه دهخداسرخسار. [ س ُ] (اِ مرکب ) مرغی است که سرش سرخ باشد و آن را به تازی حُمَّرة خوانند. (آنندراج ). رجوع به سرخ رو شود.
سرخسیلغتنامه دهخداسرخسی . [ س َ رَ ] (اِخ ) (متوفای 544 هَ . ق . / 1149 م .) محمدبن محمد رضی الدین سرخسی . از اکابر فقهای حنفیه بود. مدتی در حلب اقامت گزید، سپس به دمشق رفت و در آنجا درگذشت .
سرخسیلغتنامه دهخداسرخسی . [ س َ رَ ] (اِخ ) ابوطالب عبدالعزیزبن محمد السرخسی . او در مسجد ترجمانیه مجلس درس داشت . و از کتب اوست کتاب فی نحو الکبیر. (ابن الندیم ).
سرخسیلغتنامه دهخداسرخسی . [ س َ رَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن ابی سهل ، مکنی به ابوبکر سرخسی ، ملقب به شمس الائمه . امامی عالم ، متکلم ، اصولی و مجتهد بود. مبسوط را در زندان املاء کرد، سپس در اواخر عمر از زندان آزاد شد و به فرغانه رفت و املای کتاب را پایان داد. بسال 483<
سرخس سرالغتنامه دهخداسرخس سرا. [ س ُ رَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشهدریزه ٔ میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. هوای آن معتدل . دارای 106 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات ، زیره ، پنبه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج
سرخسارلغتنامه دهخداسرخسار. [ س ُ] (اِ مرکب ) مرغی است که سرش سرخ باشد و آن را به تازی حُمَّرة خوانند. (آنندراج ). رجوع به سرخ رو شود.
سرخسیلغتنامه دهخداسرخسی . [ س َ رَ ] (اِخ ) (متوفای 544 هَ . ق . / 1149 م .) محمدبن محمد رضی الدین سرخسی . از اکابر فقهای حنفیه بود. مدتی در حلب اقامت گزید، سپس به دمشق رفت و در آنجا درگذشت .
سرخسیلغتنامه دهخداسرخسی . [ س َ رَ ] (اِخ ) ابوطالب عبدالعزیزبن محمد السرخسی . او در مسجد ترجمانیه مجلس درس داشت . و از کتب اوست کتاب فی نحو الکبیر. (ابن الندیم ).
قراتپه ٔ سرخسلغتنامه دهخداقراتپه ٔ سرخس . [ ق َ ت َپ ْ پ ِ ی ِ س َ رَ ] (اِخ ) جائی است در سرخس که آن را شیرسیل میگویند. رجوع به تاریخ غازان چ انگلستان ص 16، 24، 26، 49</spa
شاهسرخسOsmundaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از شاهسرخسیان با پنج تا ده گونه که اساساً مختص نواحی معتدل هستند؛ گیاهان این سرده دارای برگشاخههای (fronds) کاملاً دوریختی یا نیمهدوریختی با فتوسنتز (Photosynthesis) سبز سترون هستند و برگچههای غیرفتوسنتزی (non-photosynthetic) بارور با هاگدانهای بزرگ و برهنه دارند