سرباللغتنامه دهخداسربال . [ س ِ ] (ع اِ) پیراهن و هرچه پوشند. (غیاث ) (آنندراج ). پیراهن یا درع یا هرچه پوشند. (منتهی الارب ). پیراهن و زره . ج ، سرابیل . (مهذب الاسماء). پیراهن . (دهار) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).
سربالالغتنامه دهخداسربالا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . دارای 927تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سربالالغتنامه دهخداسربالا. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بطرف بالا. بسوی بالا. || فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین . || کوه . (آنندراج ).
سربالافرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ سرازیر] آنچه رو به بلندی باشد؛ روبهبالا.۲. (اسم) [مقابلِ سراشیب] راهی که رو به بلندی برود.۳. [عامیانه] همراه با بیاعتنایی؛ سرد.
تسربللغتنامه دهخداتسربل . [ ت َ س َ ب ُ ] (ع مص ) پیراهن پوشیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه پوشیدن . (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به سربال شود.
سربلةلغتنامه دهخداسربلة. [ س َ ب َ ل َ ] (ع اِ) ترید روغن دار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (مص ) کسی را پیراهن پوشانیدن . (دهار) (زوزنی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سربال پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد).
سربالالغتنامه دهخداسربالا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . دارای 927تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سربالالغتنامه دهخداسربالا. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بطرف بالا. بسوی بالا. || فراز، مقابل نشیب و سرازیر و سرپائین . || کوه . (آنندراج ).
سربالافرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ سرازیر] آنچه رو به بلندی باشد؛ روبهبالا.۲. (اسم) [مقابلِ سراشیب] راهی که رو به بلندی برود.۳. [عامیانه] همراه با بیاعتنایی؛ سرد.