سراغوشفرهنگ فارسی عمیدپارچهای که زنان با آن سر و گیسوهای خود را بپوشانند؛ بافتهای از مروارید با دنبالۀ پارچهای دراز که بر روی سر قرار میگرفته و گیسها را میپوشانید؛ روسری؛ گیسوپوش: ◻︎ ای نهان داشتگان موی ز سر بگشایید / وز سر موی سرآغوش بزر بگشایید (خاقانی: ۱۶۱).
شیرآغوشلغتنامه دهخداشیرآغوش . (اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . سکنه ٔ آن 120 تن . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
سرآغوشلغتنامه دهخداسرآغوش . [ س َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. (برهان ) (غیاث ) : باد سر زلفت از سرآغوش دستار سر سران ربوده . خاقانی
سرآغوجلغتنامه دهخداسرآغوج . [ س َ ](اِ مرکب ) بمعنی سرآغج است که گیسوپوش زنان باشد. (برهان ): غفارة؛ سرآغوج که زیر مقنعه افکنند تا مقنعه ریم و چرک و روغن نگیرد. (منتهی الارب ) : سرآغوجی برآموده بگوهربرسم چینیان افکنده بر سر. نظامی .م
سرآغازلغتنامه دهخداسرآغاز. [ س َ ] (اِ مرکب ) مقابل سرانجام . چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است . (آنندراج از بهار عجم ) : ای نام تو بهترین سرآغازبی نام تو نامه کی کنم باز. نظامی .چو برقع ز روی سخن برفک
سراگوشلغتنامه دهخداسراگوش . [ س َ ] (اِ مرکب ) سرآغوش . سرآغوج . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی سراغوش . (برهان ). سرآغوش و سرآغوج . (آنندراج ).
سرآغوشلغتنامه دهخداسرآغوش . [ س َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. (برهان ) (غیاث ) : باد سر زلفت از سرآغوش دستار سر سران ربوده . خاقانی