سجاملغتنامه دهخداسجام . [ س َ ] (اِ) شجام . و رجوع کنید به سجانیدن ، سجیدن ، سجد، سجن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).سرمای سخت . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به شجام شود.
شجاملغتنامه دهخداشجام . [ ش َ ] (اِ) سجام . سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند. (برهان ). سرمای سخت بود. (فرهنگ نظام ) (لغت فرس اسدی ). شخته . سرمازدگی . سرمای سخت بود که درختان را خشک گرداند. (اوبهی ). شجد. شجن . سرمای سخت . (فرهنگ جهانگیری ) : سپاهی که نوروز گر
سجوملغتنامه دهخداسجوم . [ س َ ] (ع ص ) چشم راننده ٔ اشک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ابر راننده ٔ باران . (منتهی الارب ).
سجنلغتنامه دهخداسجن .[ س َ ج َ ] (اِ) به معنی سجد که سرمای سخت باشد. (برهان ). رجوع به سجد و شجد و شجن و سجام و شجام شود.
سجانیدنلغتنامه دهخداسجانیدن . [ س َ / س ِ دَ ] (مص ) (از: سجان = سجام + یدن ، پسوند مصدری ) مصدر لازم آن سجیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سرد کردن چیزهای گرم . (برهان ) (آنندراج ). نیک سرد شدن و نیک سرد کردن . (شرفنامه ٔ منیری ).
شجاملغتنامه دهخداشجام . [ ش َ ] (اِ) سجام . سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند. (برهان ). سرمای سخت بود. (فرهنگ نظام ) (لغت فرس اسدی ). شخته . سرمازدگی . سرمای سخت بود که درختان را خشک گرداند. (اوبهی ). شجد. شجن . سرمای سخت . (فرهنگ جهانگیری ) : سپاهی که نوروز گر
مسجاملغتنامه دهخدامسجام . [ م ِ ] (ع ص ) ماده شتر درور و بسیارشیر. ج ، مساجیم . (از اقرب الموارد). سجوم . و رجوع به سجوم شود.
اسجاملغتنامه دهخدااسجام . [ اِ ] (ع مص ) روان کردن اشک . (منتهی الارب ). اشک راندن . || انسجام . (تاج المصادر بیهقی ). باریدن . ریخته شدن .
انسجاملغتنامه دهخداانسجام . [ اِ س ِ ] (ع مص ) روان شدن اشک و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : انسجم الدمع فانسجم و کذلک الماء. (ناظم الاطباء). روان شدن اشک و آب و جز آن . (آنندراج ). روان شدن آب و اشک . (تاج المصادر بیهقی ). روان شدن و ریخته شدن آب و اشک . (از اقرب الموارد). ری
تسجاملغتنامه دهخداتسجام . [ ت َ ] (ع مص ) تسجیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). روان کردن اشک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).روان کردن آب . (از المنجد). و رجوع به تسجیم شود.