زینکفرهنگ فارسی معین(نْ کْ) [ فر. ] (اِ.) 1 - روی . 2 - فلزی که روی آن عکس بگیرند و در چاپ و گراور - سازی از آن استفاده کنند.
جنقلغتنامه دهخداجنق . [ ج َ ] (ع مص ) سنگ انداختن با منجنیق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسنگ منجنیق زدن . (تاج المصادر بیهقی ).
جنکلغتنامه دهخداجنک . [ ج ُ ] (معرب ، اِ) سازی است از ابزار و آلات طرب و معرب جبک (؟) فارسی است . ج ، جنوک . (اقرب الموارد). شاید معرب چنگ فارسی باشد. از آلات و ابزار طرب است . در کتاب تعریف آمده : آلتی است جدید و دارای نغماتی دلنوازکه در لطف و خوبی مشابه عود ولی شکل آن با شکل عود مباین است
چجنکلغتنامه دهخداچجنک . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع بلوک زیرخان نیشابور است که در هفت فرسخی شهر واقع شده و زراعتش از آب رودخانه مشروب میشود. هوایش در زمستان سرد و در تابستان معتدل است . این مزرعه خالی از سکنه است و اهالی قرای اطراف که مالک این مزرعه اند در اینجا زراعت میکنن
زنچکلغتنامه دهخدازنچک . [ زَ چ َ ] (اِ مرکب ) قحبه . زن فاحشه . (آنندراج ). زن فاحشه و روسپی . زن ناپارسا و ناپاک . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زنقلغتنامه دهخدازنق . [ زَ ] (ع مص ) تنگی کردن در نفقه بر عیال خود از زفتی یا درویشی . || زناق بستن در زیر حنک اسب . || بستن پای استر به پای بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بجایی فرودبردن ، راندن و فشردن درگوشه یا جایی که راه بازگشت نباشد. در پای دیوار قرا
زینکانلولغتنامه دهخدازینکانلو. (اِخ ) دهی از دهستان چری است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است و 414 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلیشهلغتنامه دهخداکلیشه . [ ک ِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح چاپ ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب ، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشه ٔ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه ی
زینکانلولغتنامه دهخدازینکانلو. (اِخ ) دهی از دهستان چری است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است و 414 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).