زباله دانلغتنامه دهخدازباله دان . [ زُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) جای یا ظرفی که برای ریختن خاکروبه و کثافات در منزل و غیره تعیین میشود. رجوع به مزبله و خاکروبه دان شود.
زباله دانفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] (اِ.) 1 - مزبله ، جای انداختن زباله . 2 - جای بسیار کثیف .
زبالةلغتنامه دهخدازبالة. [ زَ ل َ ] (اِخ ) جد محمدبن حسن بن ابی الحسن . محدث است . (تاج العروس )(منتهی الارب ) (انساب سمعانی ). رجوع به زبالی شود.
زبالةلغتنامه دهخدازبالة. [ زَ ل َ ] (اِخ ) دختر عتبةبن مرداس که شاعرة است . (منتهی الارب ). وی خواهر هردان و خدله است و با لعین منقری مهاجاة داشته و همچنین با خواهر خویش خدله اشعاری در هجو یکدیگر تبادل کرده اند. (تاج العروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
زبالةلغتنامه دهخدازبالة. [ زَ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . از آنجا است محمدبن حسن بن عباس . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
زبالةلغتنامه دهخدازبالة. [ زُ ل َ ] (اِخ ) ابن تمیم برادر عمروبن تمیم است . ابن اعرابی گوید: (قبیله ٔ او) بسیار نیستند. (تاج العروس ).
ابن زبالهلغتنامه دهخداابن زباله . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) اخباری ونسابه . او راست : کتاب اخبارالمدینه . (ابن الندیم ).