ریویلغتنامه دهخداریوی . [ ری ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم ... ریوی سرخسی . از ابوعبداﷲ محمدبن موسی ... و جز وی روایت شنید و ابوالعباس مستغفری از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
ریویلغتنامه دهخداریوی . [ ری ] (ص نسبی ) منسوب است به ریو که محله ای است به بخارا. (از لباب الانساب ).
روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
رویۀ ریشهroot faceواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از رویۀ شیار که داخل ریشۀ اتصال قرار دارد متـ . پاشنه land
پرچ مازهkeel rivetواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پرچهایی که زبرباریکهها (garboard strakes) را به مازه متصل میکند
فرابَر رورومسافریro-ro/vehicle/passenger ferry, ro-ro/passenger ferryواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که همزمان قادر به جابهجایی مسافر و خودروِ با مسافر یا بدون مسافر و بارهای رورو است
ریویجلغتنامه دهخداریویج . [ ری ] (اِ) ریواس . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به ریواس شود.
ریویدنلغتنامه دهخداریویدن . [ ری دَ ] (مص ) آزاد شدن . خلاص شدن . مرخص شدن . معاف شدن . (ناظم الاطباء). || معزول گشتن . (ناظم الاطباء).
ریویزلغتنامه دهخداریویز. [ ری ] (اِ) ریواس . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ). || مکر و حیله . دغا. ریو. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (از برهان ). رجوع به ریواس و ریویج شود.
ریویجلغتنامه دهخداریویج . [ ری ] (اِ) ریواس . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به ریواس شود.
ریویدنلغتنامه دهخداریویدن . [ ری دَ ] (مص ) آزاد شدن . خلاص شدن . مرخص شدن . معاف شدن . (ناظم الاطباء). || معزول گشتن . (ناظم الاطباء).
ریویزلغتنامه دهخداریویز. [ ری ] (اِ) ریواس . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ). || مکر و حیله . دغا. ریو. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (از برهان ). رجوع به ریواس و ریویج شود.
لاریویلغتنامه دهخدالاریوی . [ وِ ] (اِخ ) ژیوندا. کمدی نویس و مؤلف فرانسوی . مولدتروا (1540 -1612 م .).