ریختنیلغتنامه دهخداریختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) پاشیدنی . و افشاندنی و افگندنی و هر چیز که قابل و سزاوار جریان و افشان باشد. (ناظم الاطباء).- دورریختنی ؛ هر چیز بیکار و بیفایده . (ناظم الاطباء). || نثار خواه گل باشد و یا زر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از برهان ).
ریختنیفرهنگ فارسی عمید۱. پاشیدنی؛ افشاندنی؛ هر چیزی که بتوان آن را از ظرفی به ظرف دیگر ریخت.۲. هر ظرف یا آلتی که آن را از چدن یا فلز دیگر در قالب ریخته باشند.
ریختنیcastableواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از دانههای دیرگداز و نوعی مادۀ چسباننده که یک مایع مناسب به آن افزوده میشود
دیرگداز ریختنیcastable refractory, refractory castableواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیرگداز یکپارچه که آن را در محل، ریختهگری میکنند و با استفاده از نوعی چسب یا اتصالدهندۀ سیمانی یا غیرسیمانی یا هر دو، سبب گیرش و استحکام اولیۀ آن میشوند
ریختنلغتنامه دهخداریختن . [ ت َ ] (مص ) روان کردن و جاری کردن مانند ریختن آب در ظرف و ریختن خون . (از ناظم الاطباء). لازم و متعدی آید. (یادداشت مؤلف ). سرازیر کردن مایع از ظرفی به ظرفی یا به روی زمین جاری کردن . (فرهنگ فارسی معین ). افراغ . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) (منتهی الارب ). تفجرة
گرختنلغتنامه دهخداگرختن . [ گ ُ رِ ت َ ] (مص ) مخفف گریختن است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گریختن شود.
دیرگداز ریختنیcastable refractory, refractory castableواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیرگداز یکپارچه که آن را در محل، ریختهگری میکنند و با استفاده از نوعی چسب یا اتصالدهندۀ سیمانی یا غیرسیمانی یا هر دو، سبب گیرش و استحکام اولیۀ آن میشوند
باریدنیلغتنامه دهخداباریدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) فرودآمدنی . نازل شدنی . ریختنی . رجوع به باریدن شود.
دیرگداز ریختنیcastable refractory, refractory castableواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیرگداز یکپارچه که آن را در محل، ریختهگری میکنند و با استفاده از نوعی چسب یا اتصالدهندۀ سیمانی یا غیرسیمانی یا هر دو، سبب گیرش و استحکام اولیۀ آن میشوند