ریاکارلغتنامه دهخداریاکار. (ص مرکب )مُرائی . (منتهی الارب ). مکار و کسی که در کارها مکر و غدر و نفاق می کند. مزور. (ناظم الاطباء). مکار. دورو. منافق . مرایی . (آنندراج ). شخصی است که همچو بازیگر حرکات و تشبیهات او را حقیقتی نیست و لقبی است از برای آنان که صورةً و ظاهراً دین دارند و حال آنکه حقی
ریاکاردیکشنری فارسی به انگلیسیdisingenuous, guileful, hypocrite, insincere, Pharisaic, phoney, phony, pious, pretentious, quack, tortuous, two-faced, whited sepulcher, hypocritical
ریاکارانهلغتنامه دهخداریاکارانه . [ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) از روی ریاکاری . ریایی . (یادداشت مؤلف ).
ریاکارانهدیکشنری فارسی به انگلیسیhypocritical, catty, false, counterfeit, disingenuous, insincere, pretentiously, prudish, prudishly, tortuous
hypocritesدیکشنری انگلیسی به فارسیمنافقان، منافق، سالوس، مزور، ادم ریاکار، زرق فروش، متصنع، عابد ریاکار، خشکه مقدس
ریاکارانهلغتنامه دهخداریاکارانه . [ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) از روی ریاکاری . ریایی . (یادداشت مؤلف ).
ریاکارانهدیکشنری فارسی به انگلیسیhypocritical, catty, false, counterfeit, disingenuous, insincere, pretentiously, prudish, prudishly, tortuous
دریاکارلغتنامه دهخدادریاکار. [ دَرْ ] (ص مرکب ) آنکه کار دریا کند. (آنندراج ). ملاح و کشتیبان . (ناظم الاطباء) : گفت کای از ضمیر دریاکارگشته بازارگان دریابار.میرخسرو (از آنندراج ).