روسیلغتنامه دهخداروسی . (اِخ ) نام پهلوانی تورانی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شاهنامه ).
روسیلغتنامه دهخداروسی . (ص نسبی ، اِ) منسوب بقوم روس . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روس شود. || زبان مردم روسیه . (فرهنگ فارسی معین ). زبان روسی یکی از زبانهای هندواروپایی و از شعب زبانهای اسلاوی است و زبان رسمی ملل اتحاد جماهیر شوروی میباشد خط روسی از خط کیریلی ناشی شده و آن در زمان پتر کبیر
روسیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به روسیه.۲. از مردم روسیه: دانشمندان روسی.۳. تهیهشده در روسیه: خودروهای روسی.۴. زبانی از شاخۀ زبانهای بالتوـ اسلاوی که در روسیه بدان تکلم میکنند.
پیشرسscratch race, scratch 1واژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که برای مردان در پانزده کیلومتر و برای زنان در ده کیلومتر برگذار میشود و در آن برنده رکابزنی است که زودتر از خط پایان عبور کند
گُل سرخRosaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از گلسرخیان درختچهای ایستاده یا بالاروندۀ تیغدار با تعداد بسیاری گونۀ خودرو و اهلی که بیشتر بومی آسیا هستند، اما تعدادی هم بومی اروپا و شمال امریکا و شمالغربی افریقا هستند؛ گلها اغلب معطرند و براثر دستکاری ژنی در رنگ گلبرگ آنها تنوع بسیار ایجاد شده است؛ برگها متناوب و مرکب شانهای (pi
بازکاربردreuse processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه فعالیت انسان که به استفادة مجدد از دستساختهها، پیشاز ورود به بافتمان باستانشناختی، منجر شود
امدادیmadison, American race, madison raceواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه که بهصورت همآغاز برگزار میشود و در آن تیمها هرکدام با دو دوچرخهسوار شرکت میکنند تا بهتناوب جانشین یکدیگر شوند
روسیاهلغتنامه دهخداروسیاه . (ص مرکب ) کسی که صورت و روی او سیاه باشد. (ناظم الاطباء). آنکه چهره اش سیاه باشد. (ناظم الاطباء). || گناهکار. بدکار. عاصی . (فرهنگ فارسی معین ). گنهکار و بدافعال . (فرهنگ شعوری ). کنایه از عاصی و بدکار و بدطالع و بدبخت . (آنندراج ). گناهکار و صاحب جرم و سیاه بخت و بد
روسیاهیلغتنامه دهخداروسیاهی . (حامص مرکب ) سیاه بودن روی . (ناظم الاطباء). چگونگی و حالت روسیاه . || رسوایی و فضیحت . || جرم و تقصیر خطا و گناه . (ناظم الاطباء) : ز ممکن روسیاهی در دو عالم جدا هرگز نشد واﷲ اعلم . شبستری . || شرمندگی ا
روسیهلغتنامه دهخداروسیه . [ سی ی َ ] (اِخ ) نامی است که بر امپراتوری وسیع تزارهااطلاق می شود و آن در اروپا و آسیا از سواحل دریای بالتیک تا سواحل اقیانوس کبیر ممتد بوده است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به روسیه ٔ شوروی شود.
روسیاهلغتنامه دهخداروسیاه . (ص مرکب ) کسی که صورت و روی او سیاه باشد. (ناظم الاطباء). آنکه چهره اش سیاه باشد. (ناظم الاطباء). || گناهکار. بدکار. عاصی . (فرهنگ فارسی معین ). گنهکار و بدافعال . (فرهنگ شعوری ). کنایه از عاصی و بدکار و بدطالع و بدبخت . (آنندراج ). گناهکار و صاحب جرم و سیاه بخت و بد
روسیاهیلغتنامه دهخداروسیاهی . (حامص مرکب ) سیاه بودن روی . (ناظم الاطباء). چگونگی و حالت روسیاه . || رسوایی و فضیحت . || جرم و تقصیر خطا و گناه . (ناظم الاطباء) : ز ممکن روسیاهی در دو عالم جدا هرگز نشد واﷲ اعلم . شبستری . || شرمندگی ا
روسیهلغتنامه دهخداروسیه . [ سی ی َ ] (اِخ ) نامی است که بر امپراتوری وسیع تزارهااطلاق می شود و آن در اروپا و آسیا از سواحل دریای بالتیک تا سواحل اقیانوس کبیر ممتد بوده است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به روسیه ٔ شوروی شود.
سندروسیلغتنامه دهخداسندروسی . [ س َ دَ ] (اِخ ) (1172 هَ . ق .). محمدبن محمد الحسنیی السندروسی . از فضلای طرابلس شام . وی مدتی در آنجا مفتی مذهب حنفیه بوده است . او راست : الکشف الالهی در حدیث و اسمای صحابه . (از اعلام زرکلی ج 3
سندروسیلغتنامه دهخداسندروسی . [ س َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به سندروس : بزیر تخته نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی . نظامی .رجوع به سندروس شود.
ژیرده دروسیلغتنامه دهخداژیرده دروسی . [ رُ دِ دُ ] (اِخ ) نام نقاش فرانسوی ، متولد به مونتارژی و متوفی به پاریس (1767-1824 م .). وی در پرده ای دعوت بقراط طبیب یونانی را به ایران از جانب اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی تصویر کرده است .