روستازادهلغتنامه دهخداروستازاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دهقان زاده . (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ). کسی که در روستا زاده شده باشد. (از فرهنگ شعوری ) : روستازادگان دانشمندبوزیری ّ پادشا رفتند.سعدی .
پِسْکِلُوُتیْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی روستاهایی که در بیابان ساخته شده ، روستایی ، دهاتی ، روستازاده
رستارلغتنامه دهخدارستار. [ رُ ] (اِ) دهقان و روستازاده و دهاتی و روستایی . (ناظم الاطباء). به معنی روستا است . (از شعوری ج 2 ص 23). و ظاهراً مصحف خوانی روستا باشد.
زادهلغتنامه دهخدازاده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ، اِ) بمعنی زاد است که فرزند و زائیده شده و زائیده باشد . (برهان ) (آنندراج ). فرزند. (شرفنامه ٔ منیری ) : چه گوئید گفتا که : آزاده ای بسختی همی پ
دهقانلغتنامه دهخدادهقان . [ دِ ] (معرب ، ص ، اِ) معرب و مأخوذ از دهگان فارسی (ده + گان ، پسوند نسبت ) منسوب به ده ، و آن در قدیم به ایرانی اصیل صاحب ملک و زمین اعم از ده نشین و شهرنشین اطلاق می شده است . تخته قاپو. مردم حضری . مقابل تازی و بری که بادیه نشین باشد. مقابل تازی . مقابل ترک . مقاب