رهبریلغتنامه دهخدارهبری . [ رَ ب َ ] (حامص مرکب ) راهبری . دلالت و هدایت و راهنمایی و ارشاد. (ناظم الاطباء) : هرکه را رهبری کلاغ کندبیگمان دل به دخمه داغ کند. عنصری .کسی را کند سجده دانا که یزدان گزیدستش از خلق مر رهبری را.
رهبریفرهنگ فارسی عمید۱. راهنمایی؛ هدایت.۲. (سیاسی) دارندۀ بالاترین مقام در جمهوری اسلامی ایران؛ رهبر.
رهبریleadershipواژههای مصوب فرهنگستانهدایت و تأثیرگذاری بر اعمال و نگرشهای افراد یا گروهها از طریق سازماندهی، راهنمایی، هماهنگی و انگیختگی آنها
رهبری کردنلغتنامه دهخدارهبری کردن . [ رَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدایت کردن و ارشاد نمودن . (ناظم الاطباء) : گلت از خار و خارت از پای بدر آمد و بخت بلندت رهبری کرد. (گلستان ). گفت او را ندانم گفت منت رهبری کنم . (گلستان ). طالع میمون و بخت همایون در این بقعه ام رهبری کرد. (گ
رهبری تبادلیtransactional leadershipواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از مدیریت که در آن مدیر با کارکنان ارتباطی سازنده و تعاملی برقرار میکند و از این طریق به تثبیت ارتباط و رضایت دو طرف نظر دارد
رهبری تحولیtransformational leadershipواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از مدیریت که در آن مدیر در کارکنان انگیزه ایجاد میکند تا بهجای منافع فوری به اهداف متعالی و سطوح بالاتر و خودشکوفایی توجه کنند
رهبریارلغتنامه دهخدارهبریار. [ رَ ب َرْ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح پیشاهنگی ) معاون رهبر پیشاهنگی . (فرهنگ فارسی معین ).
رهبری کردنلغتنامه دهخدارهبری کردن . [ رَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدایت کردن و ارشاد نمودن . (ناظم الاطباء) : گلت از خار و خارت از پای بدر آمد و بخت بلندت رهبری کرد. (گلستان ). گفت او را ندانم گفت منت رهبری کنم . (گلستان ). طالع میمون و بخت همایون در این بقعه ام رهبری کرد. (گ
رهبری تبادلیtransactional leadershipواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از مدیریت که در آن مدیر با کارکنان ارتباطی سازنده و تعاملی برقرار میکند و از این طریق به تثبیت ارتباط و رضایت دو طرف نظر دارد
رهبری تحولیtransformational leadershipواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از مدیریت که در آن مدیر در کارکنان انگیزه ایجاد میکند تا بهجای منافع فوری به اهداف متعالی و سطوح بالاتر و خودشکوفایی توجه کنند
رهبری چشماندازگراvisionary leadershipواژههای مصوب فرهنگستانروشی مشارکتی در رهبری راهبردی برای هدایت و تحول سازمان بهسوی آیندهای پویا از طریق توانیابی ذینفعان
رهبری کردنلغتنامه دهخدارهبری کردن . [ رَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدایت کردن و ارشاد نمودن . (ناظم الاطباء) : گلت از خار و خارت از پای بدر آمد و بخت بلندت رهبری کرد. (گلستان ). گفت او را ندانم گفت منت رهبری کنم . (گلستان ). طالع میمون و بخت همایون در این بقعه ام رهبری کرد. (گ
رهبریارلغتنامه دهخدارهبریار. [ رَ ب َرْ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح پیشاهنگی ) معاون رهبر پیشاهنگی . (فرهنگ فارسی معین ).
رهبری تبادلیtransactional leadershipواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از مدیریت که در آن مدیر با کارکنان ارتباطی سازنده و تعاملی برقرار میکند و از این طریق به تثبیت ارتباط و رضایت دو طرف نظر دارد
رهبری تحولیtransformational leadershipواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از مدیریت که در آن مدیر در کارکنان انگیزه ایجاد میکند تا بهجای منافع فوری به اهداف متعالی و سطوح بالاتر و خودشکوفایی توجه کنند
رهبری چشماندازگراvisionary leadershipواژههای مصوب فرهنگستانروشی مشارکتی در رهبری راهبردی برای هدایت و تحول سازمان بهسوی آیندهای پویا از طریق توانیابی ذینفعان