رمسلغتنامه دهخدارمس . [ رَ ] (ع مص ) دفن کردن مرده . (منتهی الارب ). دفن کردن چیزی و پوشانیدن آن . (از اقرب الموارد).در خاک پنهان کردن . (زوزنی ). || پوشیده داشتن خبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سنگ انداختن . (منتهی الارب ). سنگ انداختن کسی را. (از اقرب الموارد). || هموار و ناپدید کرد
مخاطرة کلید متنرمز ـ متنرمزciphertext-ciphertext compromiseواژههای مصوب فرهنگستانلو رفتن اطلاعات کلید که از تحلیل اطلاعات حاصل از رمزگذاری یک متن اصلی با دو کلید متفاوت حاصل میشود
پیرمیشلغتنامه دهخداپیرمیش . (اِ مرکب ) میش پیر. گوسپند بزادبرآمده . گوسپند کهنسال . هرطة. (منتهی الارب ).
چرمیزلغتنامه دهخداچرمیز. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوهستان کرمانست و آبش از چشمه میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). ده کوچکی است از دهستان کوهستان بخش راور شهرستان کرمان که در <span class="hl" dir="
چرمیسلغتنامه دهخداچرمیس . [ چ ِ ] (اِخ ) مردمی از قوم روس که در ساحل وسطای رود ولگا سکونت دارند، و ولایت آنها جزء اتحاد جماهیر شوروی است و بنام «ماری » نیز خوانده میشوند.
روح اﷲ رمسهلغتنامه دهخداروح اﷲ رمسه . [ رَوْ وَ حَل ْ لا هَُ رَ س َه ْ ] (ع جمله دعایی ) خوش کناد خدای قبر او را : عالم سعید شرف الدین جلال الاسلام روح اﷲ رمسه . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 31).
طهر اﷲ رمسهلغتنامه دهخداطهر اﷲ رمسه . [ طَهَْ هََ رَل ْ لا هَُ رَ س َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا پاکیزه گرداند خاک گور وی را. دعائیست که هنگام یاد کردن مردی مرده بر زبان آرند و اگر مرده زن باشد، طهر اﷲ رمسها گویند.
طیب اﷲ رمسهلغتنامه دهخداطیب اﷲ رمسه . [ طَی ْ ی َ بَل ْ لا هَُ رَ س َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) هنگام تذکار شخصی متوفی این جمله را برزبان آرند، یعنی پاکیزه کناد خدای خاک گور او را.
رموسلغتنامه دهخدارموس . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَمْس . گورها. ارماس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رمس شود.
مرموسةلغتنامه دهخدامرموسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) از مصدر رمس .رجوع به مرموس و رمس شود. || (اِمص ) اختلاط: وقعوا فی ة مرموسة من امرهم . (از اقرب الموارد).
مرموسلغتنامه دهخدامرموس . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمس . رجوع به رمس شود. || پوشیده . مکتم (خیر). (یادداشت مرحوم دهخدا). || مطموث (خاک ). (یادداشت مرحوم دهخدا).
لنقهلغتنامه دهخدالنقه . [ ل َ ق ِ ] (اِخ ) سیمون - نیکون - هانری . وکیل و یکی از ارباب مطبوعات فرانسوی ، مولد رمس و مقتول در پاریس (1736-1794 م .).
خصی هرمسلغتنامه دهخداخصی هرمس . [ خ ُ هَِ م ِ ] (اِ مرکب ) عصی هرمس . حلبوب . لینوزسطس . حریق املس . لینوزوزطیس . (یادداشت بخط مؤلف ).
مدرمسلغتنامه دهخدامدرمس . [ م ُدَ م ِ ] (ع ص ) خاموش شونده . (آنندراج ). سکوت کننده . (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از درمسة. || پنهان کننده . (آنندراج ). پوشنده . مستورکننده . (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به درمسة شود.
دیر هرمسلغتنامه دهخدادیر هرمس . [ دَ رِ هَِ / هَُ م ِ ] (اِخ ) در منف در سرزمین مصر نزدیک اهرام واقع است . (از معجم البلدان ). در سقاره ٔ مصر واقع است و هرمیس نام یکی از پدران روحانی است و بنای دیر مربوط بقرن 4 و <span class="hl"
قرمسلغتنامه دهخداقرمس . [ ق َ م َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس . (منتهی الارب ). شهری است از توابع مارده در اندلس . (معجم البلدان ).