راجعفرهنگ فارسی عمید۱. دارای ارتباط؛ مرتبط.۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای همایون و نوا.۳. (صفت) (نجوم) [قدیمی] ویژگی ستارهای که حرکت آن برخلاف توالی بروج به نظر میرسد.⟨ راجعبه: دربارۀ؛ پیرامونِ؛ مربوط به.
راجعلغتنامه دهخداراجع. [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) زنی که شوهرش بمیرد و او بخانه ٔ مادر و پدر خود بازگردد و اما این چنین مطلقه را مردوده گویند. || مرغ که از گله ٔ خود بازگردد. || ناقه که دم بردارد. و ماده خر که دم بردارد و کمیز بطوری اندازد که آبستن نماید و چنان نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
رازعلغتنامه دهخدارازع . [ زِ] (اِخ ) شهری است در مغرب که دارای معدن نقره است . (الجماهر بیرونی ص 269).
پیروزهلغتنامه دهخداپیروزه . [ زَ / زِ ] (اِ) فیروزه . فیروزج . سنگی معدنی گرانبها و آسمانی رنگ که انگشتری و زینت را بکاراست . جوهری باشد کانی ، فیروزه معرب آن است . (برهان ). جوهری است که معدن آن شهر نیشابورست بخراسان و به فیروزه که معرب آن است معروف است گویند
رازحلغتنامه دهخدارازح . [ رِ ] (اِخ ) نام پدر عاصم محدثی است .(از منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به عاصم شود.
رازحلغتنامه دهخدارازح . [ زِ ] (اِخ ) نام پدر قبیله ای است از خولان . (منتهی الارب ). پدر قبیله ای است از خولان بن عمروبن حاف بن قضاعة که به شام فرودآمد. (از تاج العروس ).
رازحلغتنامه دهخدارازح . [ زِ ] (ع ص ) هلاک شونده از لاغری . (از اقرب الموارد). || شتر افتاده از لاغری . ج ، رُزَّح . (منتهی الارب ).
راجعونلغتنامه دهخداراجعون . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت که در36هزارگزی شمال باختری رودبار و 19هزارگزی رستم آبادواقع شده است . ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن مرطوب و معتدل و مالاریائی است
راجعةلغتنامه دهخداراجعة. [ ج ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) (تب ...) عبارت است از بیماری عفونی که بواسطه یک عده میکرو ارگانیسم اسپیراله که اسپیرکت نامیده میشود عارض میگردد این اسپیرکت بوسیله شپش یا کنه به انسان انتقال می یابد. امروزه سه نوع تب راجعه داریم :اول تب راجعه ٔ جهانی 2
راجعةلغتنامه دهخداراجعة. [ ج ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث راجع. رجوع به راجع شود. || پارگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ناقه ٔ دوم که از بهای ناقه ٔ اول مثل آن خریده باشند. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
راجعونلغتنامه دهخداراجعون . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت که در36هزارگزی شمال باختری رودبار و 19هزارگزی رستم آبادواقع شده است . ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن مرطوب و معتدل و مالاریائی است
راجعةلغتنامه دهخداراجعة. [ ج ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) (تب ...) عبارت است از بیماری عفونی که بواسطه یک عده میکرو ارگانیسم اسپیراله که اسپیرکت نامیده میشود عارض میگردد این اسپیرکت بوسیله شپش یا کنه به انسان انتقال می یابد. امروزه سه نوع تب راجعه داریم :اول تب راجعه ٔ جهانی 2
راجعةلغتنامه دهخداراجعة. [ ج ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث راجع. رجوع به راجع شود. || پارگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ناقه ٔ دوم که از بهای ناقه ٔ اول مثل آن خریده باشند. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
مراجعلغتنامه دهخدامراجع. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) زن که به موت شوی به خانه ٔ پدر و مادر خود بازگردد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). در اقرب الموارد بدین معنی «راجع» و در متن اللغة راجع و مُرجِع آمده است . || رجوع کننده . مراجعه کننده . ج ، مراجعین ، مراجعان . کسی که از پی کاری آمده است . || مراجع
متراجعلغتنامه دهخدامتراجع. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) سپس پایگی بازگردنده . (آنندراج ). بازگشته و برگردنده . (ناظم الاطباء) : آن فر و اقبال اپرویز و پارسیان نقصان گرفت و متراجع گشت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی چ کمبریج ص 104). و رجوع به تراجع شود.
تراجعلغتنامه دهخداتراجع. [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) بهم بازگشتن . (زوزنی ). با یکدیگر واپس آمدن . (دهار). بیکدیگر بازگشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سپسایگی بازگشتن و از همدیگر بازستدن هر دو خلیط تا آنچه عامل گرفته است میان هر دو برابر گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازگشتن و منقلب ش