ذابللغتنامه دهخداذابل . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن طفیل السدوسی ، صحابی است . و جمیعة دختر او از وی یک حدیث روایت کرده است .
ذابللغتنامه دهخداذابل . [ ب ِ ] (ع ص ) ذَوی ّ. پژمرده . ترنجیده . پلاسیده . || لاغر. نزار. مَهزول . || خشک شده از عطش مانند لب . || قنّا ذابِل ؛ دقیق لاصق باللیط. و فی المحکم ؛ لاصق اللیط. (تاج العروس ). نیزه ٔ باریک چسبیده پوست . ج ، ذُبُل ، ذُبّل ، ذَوابِل . و در نسخه ای از مهذب الاسماء آمد
ذابلفرهنگ فارسی معین(بِ) [ ع . ] (اِفا. ص .) 1 - پژمرده ، پلاسیده . 2 - لاغر، نزار. 3 - خشک شده از عطش .
دابللغتنامه دهخدادابل . [ ب ِ ] (ع ص ) دِبل ، دابل و دبیل ، مبالغة. (دبل ، بالکسر، سختی و بیفرزندی زن ). (از منتهی الارب ).
دبللغتنامه دهخدادبل . [ دُ ب َ ] (ع اِ)ج ِ دبلة. (منتهی الارب ). رجوع به دُبلَة شود. || ج ِ دبیل . (منتهی الارب ). رجوع به دَبیل شود.
دبللغتنامه دهخدادبل . [ دَ ] (ع اِ)طاعون . || حوض . (منتهی الارب ). || نهر خرد. (منتهی الارب ). جدول . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ج ، دُبول . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
دبللغتنامه دهخدادبل . [ دَ ] (ع مص ) گردآوردن چیزی . (منتهی الارب ). الجمع و الاصلاح . (تاج المصادر بیهقی ). || پی درپی زدن بر کسی عصا را. (منتهی الارب ). پیاپی زدن کسی را به عصا. || پیچیدن و بزرگ کردن لقمه برای فروبردن . (منتهی الارب ). || نیرو دادن زمین را به سرگین و مانند آن . دُبول . (من
ذوابللغتنامه دهخداذوابل . [ ذَ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذابل : ذوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب می گردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ، ص 227).
حدادلغتنامه دهخداحداد. [ ح َدْ دا] (اِخ ) اسکندرانی . ظافربن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب . حافظ سلفی و گروهی از اعیان از وی روایت کنند. وفات او بمصر در محرم سال (529هَ . ق .) بود، و از اوست :حکم العیون علی الق