دوچرخهلغتنامه دهخدادوچرخه . [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دو + چرخ + نسبت و اتصاف )، ترجمه ٔ درست از فرانسوی بیسیکلت وسیله ٔ نقلیه دارای دو چرخ لاستیکی که به وسیله ٔ دو رکاب بر اثر فشار پاها به حرکت درآید.(از ذیل برهان چ معین ). وسیله ٔ سواری است که
دوچرخهفرهنگ فارسی عمیدیکی از وسایل نقلیه که دو چرخ دارد و یک نفر بر آن سوار میشود و با فشاری که با پاهای خود به دو رکاب آن میدهد حرکت میکند؛ بیسیکلت.
دورخهلغتنامه دهخدادورخه . [ دُ رُ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) ذوالوجهین . صاحب دوروی . دورو. که پشت و روی آن یکسان باشد (در پارچه و جامه ). (یادداشت مؤلف ): موجه ؛ چادر و گلیم دورخه . (منتهی الارب ).
دوچرخه چیلغتنامه دهخدادوچرخه چی . [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) (مرکب از «دوچرخه » + «چی » پسوند نسبی مأخوذ از ترکی ) دوچرخه سوار. آن که دوچرخه براند. که سوار دوچرخه باشد. || دوچرخه ساز. که تعمیر دوچرخه پیشه دارد.
دوچرخه سازلغتنامه دهخدادوچرخه ساز. [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (نف مرکب ) دوچرخه چی . که به ساختن دوچرخه اشتغال داشته باشد. که تعمیر و فروش دوچرخه پیشه دارد.
دوچرخه سازیلغتنامه دهخدادوچرخه سازی . [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (حامص مرکب ) صنعت و شغل دوچرخه ساز. تعمیر وفروش دوچرخه . || (اِ مرکب ) محل تعمیر دوچرخه . دکان دوچرخه تعمیرکنی . رجوع به دوچرخه ساز شود.
دوچرخه سوارلغتنامه دهخدادوچرخه سوار. [ دُ چ َ خ َ/ خ ِ س َ ] (ص مرکب ) که سوار دوچرخه باشد. دوچرخه ران . که با دوچرخه راه طی کند. رجوع به دوچرخه چی شود.
دوچرخهسوارcyclist, biker, bicyclist, riderواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که برای تفریح یا ورزش یا رقابت به دوچرخهسواری میپردازد
دوچرخهسواریcycling, biking, bicyclingواژههای مصوب فرهنگستان1. استفاده از دوچرخه برای جابهجایی و تفریح و انجام تمرینات ورزشی 2. ورزشی با استفاده از دوچرخه که به سه رشتۀ اصلی دوچرخهسواری راهه و دوچرخهسواری جاده و دوچرخهسواری برونجاده تقسیم میشود
دوچرخه چیلغتنامه دهخدادوچرخه چی . [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) (مرکب از «دوچرخه » + «چی » پسوند نسبی مأخوذ از ترکی ) دوچرخه سوار. آن که دوچرخه براند. که سوار دوچرخه باشد. || دوچرخه ساز. که تعمیر دوچرخه پیشه دارد.
دوچرخه سازلغتنامه دهخدادوچرخه ساز. [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (نف مرکب ) دوچرخه چی . که به ساختن دوچرخه اشتغال داشته باشد. که تعمیر و فروش دوچرخه پیشه دارد.
دراجةدیکشنری عربی به فارسیدوچرخه پايي , دوچرخه سواري کردن , کندوي زنبو عسل , انبوه , جمعيت , مخفف بءثيثلع , دوچرخه
دوچرخه چیلغتنامه دهخدادوچرخه چی . [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) (مرکب از «دوچرخه » + «چی » پسوند نسبی مأخوذ از ترکی ) دوچرخه سوار. آن که دوچرخه براند. که سوار دوچرخه باشد. || دوچرخه ساز. که تعمیر دوچرخه پیشه دارد.
دوچرخه سازلغتنامه دهخدادوچرخه ساز. [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (نف مرکب ) دوچرخه چی . که به ساختن دوچرخه اشتغال داشته باشد. که تعمیر و فروش دوچرخه پیشه دارد.
دوچرخه سازیلغتنامه دهخدادوچرخه سازی . [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (حامص مرکب ) صنعت و شغل دوچرخه ساز. تعمیر وفروش دوچرخه . || (اِ مرکب ) محل تعمیر دوچرخه . دکان دوچرخه تعمیرکنی . رجوع به دوچرخه ساز شود.
دوچرخه سوارلغتنامه دهخدادوچرخه سوار. [ دُ چ َ خ َ/ خ ِ س َ ] (ص مرکب ) که سوار دوچرخه باشد. دوچرخه ران . که با دوچرخه راه طی کند. رجوع به دوچرخه چی شود.
دوچرخه سواریلغتنامه دهخدادوچرخه سواری . [ دُ چ َ خ َ / خ ِ س َ ] (حامص مرکب ) عمل دوچرخه سوار. راندن دوچرخه . سوار دوچرخه شدن و راندن آن .