دولولغتنامه دهخدادولو. [ ] (اِخ ) نام شهری بوده در روم در نزدیکی قیصریه و در انتهای کوه ارجا. رجوع به نزهة القلوب مقاله ٔ سوم ص 96 و 191 چ اروپا شود.
دولولغتنامه دهخدادولو. [ دَ وَل ْ لو ] (اِخ ) نام یکی از قبایل هشتگانه ٔ قاجار. رابینو گوید طایفه ٔ قاجار... به قبیله های ذیل متعلقند: قوانلو، دولو، عزالدین لو، قراصانلو، شامبیاتی ، زیادلو، کرلو وسپانلو. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد ص 108).
دولولغتنامه دهخدادولو. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوجان . واقع در هزارگزی جنوب باختری باجیگیران . دارای 231 تن سکنه است . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دولولغتنامه دهخدادولو. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . واقع در 12هزارگزی قوچان دارای 671 تن سکنه است . آب آن ازچشمه و قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9</s
دولولغتنامه دهخدادولو. [ دُ ] (ص مرکب ) مضاعف . || تاشده و دولا شده و آستر شده . (ناظم الاطباء). هر چیز دولا. (لغت محلی شوشتر). || (اِ مرکب ) ورقی دارای دو خال در قمار و آن از کلمه ٔ «دو» فارسی و «لو» ترکی که پسوند نسبت است ترکیب شده . در اوراق بازی ورقی که در آن دو نقش از نقوش چهارگانه ٔ ورق
قشلاق دولولغتنامه دهخداقشلاق دولو. [ ق ِ ؟ ](اِخ ) دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 21 هزارگزی جنوب ری و 10 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ قم به تهران . این ده در جلگه واقع است و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن <span class="hl"
پدولوژیواژهنامه آزادپدولوژی (به انگلیسی:pedology) یا خاک پژوهی (به انگلیسی:soil study) یکی از شاخه های علوم خاک است که خاک را به عنوان ترکیب طبیعی بسیار پیچیده، که از هوازدگی فیزیکی و بیوشیمیایی بوجود آمده مورد بررسی قرار می دهد. خاک پژوهشان خاک را به عنوان یک ترکیب مطالعه می کنند و کاربردهای آن (مثلاً کاربردهای کشاور
دولوجردینلغتنامه دهخدادولوجردین . [ دُ ل ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 8هزارگزی رزن . دارای 236 تن سکنه است . آب آن از قنات و در فصل خشکی اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
دولوخانکولغتنامه دهخدادولوخانکو. (اِخ ) تیره ای از ایل نفر (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
دؤلوللغتنامه دهخدادؤلول . [ دُءْ ] (ع اِ) سختی و شدت . ج ، دآلیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) || اختلاط و تردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اختلال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دولوللغتنامه دهخدادولول . [ دُ ] (ص مرکب ) (مرکب از: دو + لول ، لوله ) آنچه دارای دو لوله باشد. || قسمی تفنگ که دولوله دارد. تفنگ یا تپانچه که دارای دولوله است . (یادداشت مؤلف ).
دلولغتنامه دهخدادلو. [دُل ْ لو ] (اِ مرکب ) ورقی دارای دو خال در بازی ورق . (یادداشت مرحوم دهخدا). دولو. رجوع به دولو شود.
[اسم] دوگانگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد وگانگی، تثنیه، شرک، دوجنبهبودن، توأمانی، دوتایی بودن، تقارن دو، جفت، دولو دوقلو، عدیل، جفت، لنگه، زوج، همسر بیت، مثنوی همزاد قرینه، مانند، مثل، عکس، تصویر جنسیت، سکس دوگانگی فطری دگردیسی ◄ دگرگونی
درولیةلغتنامه دهخدادرولیة. [ دَ رَ ی َ / لی ی َ ] (اِخ ) شهری است در ارض روم . (از معجم البلدان ). شهری است به روم و عوام الناس آن را دولو گویند. (منتهی الارب ). این شهر را درولایوم و دورولایوم نیز نامند که از شهرهای دولت روم شرقی بوده و اکنون در کنار آن شهری س
لطفعلیخانلغتنامه دهخدالطفعلیخان . [ ل ُ ع َ ] (اِخ ) زند، پسر جعفرخان بن صادق خان یعنی نواده ٔ برادری کریمخان زند و هشتمین [ و آخرین پادشاه ] از سلاطین زندیه که از 1203 تا 1209 ملک رانده است . وی در آغاز کار غالباً در رکاب پدر با
طهماسبلغتنامه دهخداطهماسب . [ طَ ] (اِخ ) (شاه طهماسب دوم ) ابن شاه سلطان حسین صفوی . وی دهمین پادشاه از پادشاهان سلسله ٔ صفویه بوده و از سال 1135 تا 1144 هَ . ق . پادشاهی کرده است . مدت ده سال ِ سلطنت وی شش سالش در زمان غلبه ٔ
دولوجردینلغتنامه دهخدادولوجردین . [ دُ ل ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 8هزارگزی رزن . دارای 236 تن سکنه است . آب آن از قنات و در فصل خشکی اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
دولوخانکولغتنامه دهخدادولوخانکو. (اِخ ) تیره ای از ایل نفر (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
دولویه علیا و سفلیلغتنامه دهخدادولویه علیا و سفلی . [ دُ ی َ ع ُل ْ وَ س ُ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان ری . واقع در 19هزارگزی جنوب ری . سکنه ٔ آن 134 تن . آب آن از قنات . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
دولوللغتنامه دهخدادولول . [ دُ ] (ص مرکب ) (مرکب از: دو + لول ، لوله ) آنچه دارای دو لوله باشد. || قسمی تفنگ که دولوله دارد. تفنگ یا تپانچه که دارای دولوله است . (یادداشت مؤلف ).
دولومیتفرهنگ فارسی عمیدکانی کربنات کلسیم و منیزیم، سفیدرنگ، که در ساخت کود و مواد سرامیکی کاربرد دارد.
داندولولغتنامه دهخداداندولو. [ دُ ل ُ ] (اِخ ) نام خاندانی به ونیز ایتالیا.از این خاندان چهار تن به منصب دُژی رسیده اند و دُژ عنوان رئیس جمهوری قدیم ژن و ونیز بوده است . نام دژان مذکور بدینگونه است :هانری اول ، وی به سال 1192 م . در <span class="hl" dir="ltr
خودولولغتنامه دهخداخودولو. [ خوَ / خ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان دیکله ٔ بخش هوراند شهرستان اهر. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و سردرختی . شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی شال بافی . راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <s
قشلاق دولولغتنامه دهخداقشلاق دولو. [ ق ِ ؟ ](اِخ ) دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 21 هزارگزی جنوب ری و 10 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ قم به تهران . این ده در جلگه واقع است و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن <span class="hl"