دنیلغتنامه دهخدادنی ٔ. [ دَ ] (ع ص ) مرد فرومایه ٔ پلید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرومایه . پست . دون . خسیس . در تداول فارسی زبانان به حذف همزه ٔ آخر آید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنی شود. || بی باک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حقیر و خوار. ج ، ادناء، دِناء. (منتهی الارب ) (نا
دنیلغتنامه دهخدادنی . [ دَ ] (اِ) شوق و نشاط و سرور و عشرت و شادی و خوشی و خرمی . (ناظم الاطباء). رجوع به دن شود.
دنیلغتنامه دهخدادنی . [ دَ نی ی ] (ع ص ) ناکس .(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (شرفنامه ٔ منیری ). پست و دون و خسیس . (ناظم الاطباء). ناکس و پست فطرت و سفله ، مشتق از دنائت . (آنندراج ) (از غیاث ). به عربی مردم دون و خسیس را گویند. (برهان ). فرومایه . (دهار). رذل . دون . (یادداشت مؤلف
دنیلغتنامه دهخدادنی . [ دَن ْ نی ] (ص نسبی ) منسوب به دن . شکلی از مروارید شبیه به خم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دن شود.
دنیلغتنامه دهخدادنی . [ دِ ] (اِخ ) (سَن ...) حامی فرانسه در قرن سوم میلادی . گویند نخستین اسقف پاریس بود و در مونمارتر به شهادت رسید. (از دایرةالمعارف فارسی ).
دیانdieneواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از ترکیبات آلی که مولکولهای آنها دارای دو پیوند دوگانۀ کربن ـ کربن است
شهپروانۀ مشبکDanaus plexippusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از شهپروانهایان و راستۀ پروانهسانان که دارای بالهایی حنایی درخشان با انشعابهای درختیشکل سیاه و درخشان است
دنگ دنگلغتنامه دهخدادنگ دنگ . [ دَ دَ ] (اِ صوت ) حکایت صوت کوفتن آهنی به آهن بزرگ دیگر و مانند آن . آواز زنگ بزرگ و کوفتن پتک به سندان و آواز پاندول ساعتهای بزرگ . (یادداشت مؤلف ). دنگ و دنگ . درنگ درنگ .
دنیئةلغتنامه دهخدادنیئة. [ دَ ءَ ] (ع اِ) نقیصه و عیب . ج ، دنایا. (یادداشت مؤلف ). عیب و نقیصت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دنیةلغتنامه دهخدادنیة. [ دَ نی ی َ ] (ع ص ) تأنیث دنی . پست و حقیر و فرومایه . (یادداشت مؤلف ).ناکس و زبون . (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به دنی شود.
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دِ ] (اِخ ) دانیه . شهر و دریابندری در ایالت آلیکانته واقع در جنوب شرقی اسپانیا، کنار مدیترانه با 12323 تن سکنه . آثاری از دوره ٔ رومیان دارد. ابوعمرو دانی منسوب به اینجا است . (از دایرةالمعارف فارسی ).
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنی
دنیاگیرلغتنامه دهخدادنیاگیر. [ دُن ْ ] (نف مرکب ) دنیاگیرنده . که دنیا را بگیرد. جهانگیر. (از یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) که دنیا او را بگیرد. که حرص به دنیا او را گرفتار سازد. که مفتون و دلداده ٔ دنیا باشد. شیفته ٔ تعلقات دنیوی . دنیاپرست . (از یادداشت مؤلف ).- امثال
دنآءلغتنامه دهخدادنآء. [ دُ ن َ ] (ع ص ) ج ِ دنی ٔ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به دنی ٔ و دنی شود.
دنیئةلغتنامه دهخدادنیئة. [ دَ ءَ ] (ع اِ) نقیصه و عیب . ج ، دنایا. (یادداشت مؤلف ). عیب و نقیصت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دنیةلغتنامه دهخدادنیة. [ دَ نی ی َ ] (ع ص ) تأنیث دنی . پست و حقیر و فرومایه . (یادداشت مؤلف ).ناکس و زبون . (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به دنی شود.
دنی الطبعلغتنامه دهخدادنی الطبع. [ دَ نی یُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) دنی ءالطبع. پست . فرومایه ٔ ناجوانمرد. پست فطرت . (یادداشت مؤلف ).
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دِ ] (اِخ ) دانیه . شهر و دریابندری در ایالت آلیکانته واقع در جنوب شرقی اسپانیا، کنار مدیترانه با 12323 تن سکنه . آثاری از دوره ٔ رومیان دارد. ابوعمرو دانی منسوب به اینجا است . (از دایرةالمعارف فارسی ).
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنی
دست نیامدنیلغتنامه دهخدادست نیامدنی . [ دَ ن َ م َ دَ ] (ص لیاقت مرکب ) غیر ممکن الحصول . مقابل دست آمدنی .