دمندهلغتنامه دهخدادمنده . [ دَ م َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از دمیدن .که بدمد. که به دمیدن پردازد. که نفس سخت بیرون دهد. فوت کننده . نفّاخ . نفّاث . دم بیرون کننده از بینی و دهان با آوازی خفیف چنانکه مار گاه حمله . آنکه نفس طویل از میان دو لب برآورد. نافح . ن
دمندهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که باد در چیزی بدمد؛ بادکننده.۲. وزنده.۳. [قدیمی، مجاز] خروشنده؛ خشمگین: ◻︎ بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی: ۲/۱۸۲ حاشیه).۴. از دمیدن.
دمندهblowerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی با سازوکار چرخشی که برای افزایش فشار هوا یا گاز تا حد یک اتمسفر به کار میرود
خردکن دمندهchopper blowerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی که علوفه را خرد میکند و با استفاده از جریان باد آن را به مجاری انتقال میراند
دمندة اتاقکcabin blower, cabin superchargerواژههای مصوب فرهنگستاندمندهای مکانیکی که هوای اتاقک هواگرد تحتِفشار را تأمین میکند
دمندگیلغتنامه دهخدادمندگی . [ دَ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دمنده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دمنده و دمیدن شود.
خردکن دمندهchopper blowerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی که علوفه را خرد میکند و با استفاده از جریان باد آن را به مجاری انتقال میراند
دمندگیلغتنامه دهخدادمندگی . [ دَ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دمنده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دمنده و دمیدن شود.
دردمندهلغتنامه دهخدادردمنده . [ دَ دَ م َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) دمنده . نافخ . (دهار). و رجوع به دردمیدن شود.
خردکن دمندهchopper blowerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی که علوفه را خرد میکند و با استفاده از جریان باد آن را به مجاری انتقال میراند