دزدافشارلغتنامه دهخدادزدافشار. [ دُ اَ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که معاون و یاری دهنده و شریک دزد باشد. (برهان ). کسی که در ظاهر خویشتن را صاحب اختیار وانماید و در باطن شریک و محرم راز دزد باشد. (آنندراج ). کسی را گویند که معین و شریک دزد باشد و راز دزد ازو پوشیده نماند. (انجمن آرا). معاون و یاری
دزدافشارفرهنگ فارسی عمیدکسی که شریک و مددکار دزد باشد؛ آنکه دزد را بشناسد و از مالی که او میدزدد سهمی برای خود بگیرد؛ شریک دزد: ◻︎ دلم دزد نظر، او دزد این دزد / عجب آن دزد دزدافشار چون است (مولوی۲: ۱۶۰).
دزدافشاریلغتنامه دهخدادزدافشاری . [ دُ اَ ](حامص مرکب ) عمل دزدافشار. معاونت دزد : او دزدد و من گدازم از شرم دزدافشاریست این نه آزرم .نظامی .
دزدافشاریلغتنامه دهخدادزدافشاری . [ دُ اَ ](حامص مرکب ) عمل دزدافشار. معاونت دزد : او دزدد و من گدازم از شرم دزدافشاریست این نه آزرم .نظامی .
دزدافشرهلغتنامه دهخدادزدافشره . [ دُ اَ ش َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به معنی دزدافشار است . (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به دزدافشار شود.
افشارفرهنگ فارسی عمید۱. = افشردن۲. افشارده؛ افشرده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستافشار، مشتافشار.۳. افشارنده؛ افشرنده.۴. کمک؛ معاون؛ رفیق (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دزدافشار.
دزدلغتنامه دهخدادزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت برد. آنکه پیوسته سرقت کند.
دزدافشاریلغتنامه دهخدادزدافشاری . [ دُ اَ ](حامص مرکب ) عمل دزدافشار. معاونت دزد : او دزدد و من گدازم از شرم دزدافشاریست این نه آزرم .نظامی .