ترجمه مقاله

درنگی

derange

۱. بااستقامت؛ مقاوم: ◻︎ گو پیلتن گفت جنگی منم / به آوردگه بر درنگی منم (فردوسی: ۲/۸۴).
۲. طولانی.
۳. چیره؛ مسلط.
۴. [قدیمی، مجاز] سست؛ درنگ‌کننده؛ کاهل: ◻︎ درنگی نبودم به راه اندکی / سه منزل همی کرد رخشم یکی (فردوسی: ۳/۱۷۹).

ترجمه مقاله