درسارلغتنامه دهخدادرسار. [ دَ ] (اِ مرکب ) درساره .دیواری باشد که در پیش قلعه و محوطه و خانه بکشند چنانکه در قلعه و خانه نمودار نباشد. (برهان ). دیواری که پیش در خانه بکشند که درون خانه پیدا نباشد. (ازآنندراج ) (انجمن آرا). || پرده ای را گویند که در پیش در خانه بیاویزند. (برهان ). پرده ای که پ
درسارفرهنگ فارسی عمید۱. درگاه.۲. پردهای که در پیش در خانه بیاویزند.۳. دیواری که در حیاط جلو در خانه درست کنند که داخل خانه دیده نشود.
درسارفرهنگ فارسی معین(دَ) (اِمر.) 1 - درساره ، دیواری که جلو درِ خانه یا قلعه درست کنند. 2 - پرده ای که جلوی در خانه بیاویزند.
درشورلغتنامه دهخدادرشور. [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 35 هزارگزی باختر حاجی آباد و سر راه مالرو حاجی آباد به نیزار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
درشورلغتنامه دهخدادرشور. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 50 هزارگزی باختر کهنوج و سر راه مالروکهنوج به اسفندقه ، با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر
درسارهلغتنامه دهخدادرساره . [ دَ سا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: در + ساره ،پرده ) درسار. معنی ترکیبی آن در پرده است . || پرده . (از برهان ) (از آنندراج ). || دیوار پیش در قلعه و خانه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || درسار. درگاه . سردر :</sp
پرسلغتنامه دهخداپرس . [ پ َ ] (اِ) پرده . حجاب . پوشش . پرده که بر روی چیزها پوشند. || درسار. پرده . خیش . پرده که از جاها آویزند. (برهان ). || پرس اشتر؛ مهار چوبین . چوب بینی شتر: اِنف ؛ شتری که بینیش درد کند از پرس . (السامی فی الاسامی ). || پرس موئین ؛ خزامه .
سارلغتنامه دهخداسار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. <p cla
درلغتنامه دهخدادر. [ دَ ] (اِ) باب . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). آنچه از قطعات تخته یا از صفحات آهن و غیره سازند مربع مستطیل به قامت آدمی یا خردتر یا بلندتر و به پهنای گزی یا کمتر یا بیشتر و داخل چهار چوبی به پاشنه یا لولا نصب کنند و بر مدخل یا مخرج خانه ، سرا، اطاق ، راهرو و جز آن کار
پردهلغتنامه دهخداپرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف . قشر. سُتره . ستار. سِتاره . سدیل . سُدل . سِدل . سَدَل . وقاء. (دهار). صداو. (منت
درسارهلغتنامه دهخدادرساره . [ دَ سا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: در + ساره ،پرده ) درسار. معنی ترکیبی آن در پرده است . || پرده . (از برهان ) (از آنندراج ). || دیوار پیش در قلعه و خانه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || درسار. درگاه . سردر :</sp