دایگیلغتنامه دهخدادایگی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص ) دایگانی . حضانت . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). کار دایه . شغل دایه : چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خوش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی . سوزنی .فلک بدایگ
دایگیفرهنگ فارسی عمیدشیر دادن و پرستاری کودک؛ شغل و عمل دایه؛ دایهگری.⟨ دایگی کردن: (مصدر متعدی) دایه بودن؛ شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او.
کشتی مردهdead ship, dead, cold ship, dead ship condition, dead condition, cold ship conditionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن، پیشران اصلی و دیگهای بخار و سایر دستگاههای حرکتی کشتی، بهدلیل نبودِ منبع تغذیه، کار نمیکنند متـ . وضعیت کشتی مرده
نقطۀ مرگ پایینbottom dead centre, BDC, lower dead centre, LDC, inner dead centreواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین نقطۀ قرارگیری پیستون که در آن محور دستهپیستون و محور طولی پیستون همراستا میشوند
درجهـ روزرشدgrowing degree day, degree dayواژههای مصوب فرهنگستانمجموع دماهای بالاتر از صفر پایه (base temperature) در هریک از مراحل رشدونمو گیاه
خط کورdead-end siding, dead-end trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی در ایستگاه راهآهن که از خط اصلی جدا شده و در پایان آن سپر انتهایی نصب شده است
دایگی کردنلغتنامه دهخدادایگی کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حضانت . (دهار). دایگانی کردن . شیردادن زنی بچه ٔ دیگری را : وز دوستی زر که بنزدیک او بودگاهیش دایگی کند و گاه مادری . فرخی .دایگی کن بن
دایگی کردنلغتنامه دهخدادایگی کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حضانت . (دهار). دایگانی کردن . شیردادن زنی بچه ٔ دیگری را : وز دوستی زر که بنزدیک او بودگاهیش دایگی کند و گاه مادری . فرخی .دایگی کن بن
همدایگیلغتنامه دهخداهمدایگی . [ هََ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) هم دایگی . همشیربودن . نسبت دو طفل که آنها را یک دایه پرورد. همشیرگی : من اول شیر بنهادم تا سبب همدایگی و حق همشیرگی و تأکید محبت و مودت گردد. (تاریخ قم ).