داغگاهلغتنامه دهخداداغگاه . (اِ مرکب )جای داغ بر بدن آدمی یا حیوان . داغ جای : بوسه بر داغگاه او دادی بندیی را ز بند بگشادی . نظامی . || آنجای از بشره که برآن داغ نهند. || دیوان کچهری چرا که کاغذها آنجا به مهر میرسند. (غیاث ). صاحب آ
داغگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جای داغ در بدن انسان یا حیوان؛ داغجای.۲. جایی در صحرا نزدیک رمۀ اسبان که اسبها را در آنجا داغ و نشان بگذارند.
دغوةلغتنامه دهخدادغوة. [ دَغ ْ وَ ] (ع اِ) خوی بد. ج ، دَغوات (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، دَغیات . (منتهی الارب ). || ناسزای زشت و یا سخن زشت . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دغیة. و رجوع به دغیة شود.
دوغهلغتنامه دهخدادوغه . [غ َ / غ ِ ] (اِ) دوغینه . صافی که بدان روغن و یا مسکه را صاف کنند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || جرم روغن و یا مسکه ٔ ذوب شده . (ناظم الاطباء).
دوغةلغتنامه دهخدادوغة. [ دَ غ َ ] (ع اِ) بیماری عام و شدت آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وبا. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سردی . || گولی . || رعونت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
داغگهلغتنامه دهخداداغگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف داغگاه . رجوع به داغگاه شود : خاصگی دست راست بر در وحدت دل است وینکه بدست چپ است داغگه ران او.خاقانی .
ذاغیةلغتنامه دهخداذاغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث ذاغی . زن گول سُست خویشتن نما و خویشتن آرا. (منتهی الارب ).
داغگهلغتنامه دهخداداغگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف داغگاه . رجوع به داغگاه شود : خاصگی دست راست بر در وحدت دل است وینکه بدست چپ است داغگه ران او.خاقانی .
داغ کردنگاهلغتنامه دهخداداغ کردنگاه . [ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) آنجا از اندام که داغ کنند. جای داغ نهادن . آنجای که آهن تفته نهند داغ را. داغگاه : معلوط؛ داغ کردنگاه بر گردن شتر. (منتهی الارب )
چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ َ ] (اِخ ) اسم موضعی است . (فرهنگ اسدی ). نام موضعی است و بعضی گویند نام شهری است . (برهان ). نام شهریست از ماوراءالنهر که امراء بزرگ از آنجا برخاسته اند چون امیر طاهر ابوالمظفربن محمد المحتاج که حکومت بلخ و تخارستان را داشته و دقیقی مداح وی بوده و فرخی نیز قصیده ٔ
شهنشهلغتنامه دهخداشهنشه . [ ش َ هََ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهانشاه . شاهنشاه . شهنشاه . شاه شاهان : از درگه شهنشه مسعود باسعادت زیبابپادشاهی دانا بشهریاری . منوچهری .دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه تا بازگشت سلطان از لاله زار
اسعدلغتنامه دهخدااسعد. [ اَ ع َ] (اِخ ) ابومنصور (عمید...). کدخدا و دستور امیر ابوالمظفر چغانی . نظامی عروضی گوید: [ فرخی ] قصیده ای بگفت و عزیمت آن جانب [ چغانیان ] کرد ... پس برگی بساخت و روی بچغانیان نهاد و چون بحضرت چغانیان رسید بهارگاه بود و امیر بداغگاه و شنیدم که هجده هزار مادیان زهی د