دارشیشعانلغتنامه دهخدادارشیشعان . (اِ مرکب ) درختی سطبر و خاردار و پوست آن به قرفه ماند. لیکن از آن گنده تر و سرخ تر میشود. اگر قدری از آن سحق کنند و با سرکه بسرشند و بر دندان نهند، درد را فرونشاند و قدری از چوب آن زنان بخود برگیرند، فرزندی که در شکم مرده باشد، بیفتد. (برهان ). || سنبل هندی . دارش
دارشیشعانفرهنگ فارسی عمیددرختی کوتاه و خاردار با پوست سرخرنگ و خوشبو، و گلهای زرد که پوست آن در طب قدیم برای تسکین درد دندان به کار میرفته.
اصل السنبل الهندیلغتنامه دهخدااصل السنبل الهندی . [ اَ لُس ْ سُم ْ ب ُ لِل ْ هَِ ] (ع اِ مرکب ) دارشیشعان . (الفاظ الادویه ). رجوع به دارشیشعان شود.
اندروخونلغتنامه دهخدااندروخون . [ اَ دَ ] (اِ) چوب دارشیشعان است و آن رستنیی سطبر خارناک باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رستنی خارناک که دارشیشعان نیز گویند. (ناظم الاطباء).