خواهانلغتنامه دهخداخواهان . [ خوا / خا ] (نف ) طالب . شائق . مشتاق . آرزومند. (ناظم الاطباء). خواهنده . (آنندراج ). دوستدار. عاشق . (یادداشت بخط مؤلف ) : رزبان شد بسوی رز بسحرگاهان کو دلش بود همیشه سوی رز خواهان . <p class="
خواهاندیکشنری فارسی به انگلیسیable _, advocate, aspirant, anxious, athirst, covetous, forward, desirous, disposed, eager, hungry, liker, partial, philo-, pretender, proponent, prosecution, solicitous, thirsty, willing, zealous
خواهانیلغتنامه دهخداخواهانی .[ خوا / خا ] (حامص مرکب ) آرزو. مراد. میل . خواهش . رغبت . (ناظم الاطباء). عشق در تداول عامیانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || خواست . اراده . || شهوت . || طلب . (یادداشت بخط مؤلف ).- خواهانی تن ؛ شهوت طلبی
خواهانیلغتنامه دهخداخواهانی .[ خوا / خا ] (حامص مرکب ) آرزو. مراد. میل . خواهش . رغبت . (ناظم الاطباء). عشق در تداول عامیانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || خواست . اراده . || شهوت . || طلب . (یادداشت بخط مؤلف ).- خواهانی تن ؛ شهوت طلبی
ناخواهانلغتنامه دهخداناخواهان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) ناخوش . نادلپسند. غیرمطلوب . (ناظم الاطباء). || ناخواه . بی میل . که خواستار نیست : هر چند دل سلطان ناخواهان است اریارق را و غازی را خواهان . (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir="ltr"
تسهیلات توانخواهانfacilities for disabledواژههای مصوب فرهنگستانتسهیلاتی ویژه برای پاسخگویی به نیازهای خاص مهمانان توانخواه (معلول)