خمیرگیرلغتنامه دهخداخمیرگیر. [ خ َ ] (نف مرکب ، اِ) عجان . خلیفه . خمیرساز. خمیرگر. آنکه خمیر را ورزد نان پختن را. آنکه در نانوایی خمیر نان آماده کند. در نانوائی آنکه خمیر را ورزد و برای کنده گرفتن مهیا کند. (یادداشت بخط مؤلف ).
خمیرگیرواژهنامه آزاددستگاهی صنعتی که کار آن به عمل آوردن خمیر های نانوایی و قنادی است. نام دستگاهی که عملیات ورز دادن خمیر را انجام می دهد.
خمیرگرلغتنامه دهخداخمیرگر. [ خ َ گ َ ] (ص مرکب ) خمیرگیر. خمیرساز. سازنده ٔ خمیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
خمیرگریلغتنامه دهخداخمیرگری . [ خ َ گ َ ] (حامص مرکب ) خمیرسازی . خمیرگیری . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خمیرگیری شود.
خمیرگیری دومرحلهایsponge doughواژه‌های مصوب فرهنگستانفرایندی دومرحلهای برای تهیۀ خمیر اسفنجی که در آن مخمر را با بخشی از آرد و آب مخلوط می‌کنند و پس از تخمیر، آن را به مواد اولیه می‌افزایند متـ . خمیرگیری غیرمستقیم
خمیرگیری تکمرحلهایstraight doughواژه‌های مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن مواد اولیۀ خمیر یکجا و در یک مرحله با هم مخلوط و سپس تخمیر میشوند متـ . خمیرگیری مستقیم
خمیرگیری دومرحلهایsponge doughواژه‌های مصوب فرهنگستانفرایندی دومرحلهای برای تهیۀ خمیر اسفنجی که در آن مخمر را با بخشی از آرد و آب مخلوط می‌کنند و پس از تخمیر، آن را به مواد اولیه می‌افزایند متـ . خمیرگیری غیرمستقیم
خمیرگرلغتنامه دهخداخمیرگر. [ خ َ گ َ ] (ص مرکب ) خمیرگیر. خمیرساز. سازنده ٔ خمیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
نونوایی(کارکنان)گویش تهرانیخلیفه،شاطر،آردگیر،خمیرگیر،ترازودار، پادو،نانگیر،آتش انداز،نان واستون، چونهگیر
عجانلغتنامه دهخداعجان . [ ع َج ْ جا ] (ع ص ) احمق . (مهذب الاسماء). گول . (منتهی الارب ). || خمیرگیر. خمیرکن . (مهذب الاسماء). فعّال است مبالغه را. (اقرب الموارد).
خلیفهفرهنگ فارسی عمید۱. عنوان هریک از جانشینان پیغمبر.۲. رهبر مذهبی برخی جوامع مسیحی شرقی.۳. = خمیرگیر۴. [قدیمی] قائممقام؛ جانشین.۵. [قدیمی] داروغه.
خمیرگیری تکمرحلهایstraight doughواژه‌های مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن مواد اولیۀ خمیر یکجا و در یک مرحله با هم مخلوط و سپس تخمیر میشوند متـ . خمیرگیری مستقیم
خمیرگیری دومرحلهایsponge doughواژه‌های مصوب فرهنگستانفرایندی دومرحلهای برای تهیۀ خمیر اسفنجی که در آن مخمر را با بخشی از آرد و آب مخلوط می‌کنند و پس از تخمیر، آن را به مواد اولیه می‌افزایند متـ . خمیرگیری غیرمستقیم
