خطبهلغتنامه دهخداخطبه . [ خ ِ ب َ ] (ع اِمص ) خواستگاری زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : خلیفه ٔ عباسه را بجعفر داد، خطبه خواند. (تاریخ بخارای نرشخی ).این پیرزن هنوز عروس کرم نزادپس سر چرا بخطبه ٔ این زن درآورم . خاق
خطبهلغتنامه دهخداخطبه .[ خ ُ ب َ ] (ع اِ) کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظه ٔ خلق باشد. (از ناظم الاطباء). کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد. (از آنندراج ). در کشاف و اصطلاحات فنون خطبه چنین تعریف شده است : خطبه ، عبارتست از گفتاری که مشتمل بسم اﷲ الرحمن الرحیم و سپاس ایزد متعال بدا
خطبةلغتنامه دهخداخطبة. [ خ ِ ب َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خَطب و بمعنی خواستگاری کردن زن باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). زن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). خُطبَه . (منتهی الارب ).
خطبةلغتنامه دهخداخطبة. [ خ ُ ب َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خطابه . رجوع به خَطابَة در این لغت نامه شود. || خِطبَة؛ زن خواستن . (ناظم الاطباء).
خطیبةلغتنامه دهخداخطیبة. [ خ َطْ طی ب َ ] (ع ص ) زن خواستگاری کرده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خطبةدیکشنری عربی به فارسیرجز خواني , باصداي بلند نطق کردن , نصيحت , موعظه , وعظ , خطبه , خطابه , اندرز , گفتار , وابسته بموعظه , موعظه کردن
خِطْبَةِفرهنگ واژگان قرآنگفتگوو خطاب قراردادنی کوتاه (جمله "خِطْبَةِ ﭐلنِّسَاءِ "به معنی خواستگاری از زنان است)
خطبه خواندنلغتنامه دهخداخطبه خواندن . [ خ ُ ب َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) بر سر منبر دعای و ثنای خیر برای سلطان یا امیر یا خلیفتی در روز عید یا روز جمعه یا روز مقدسی خواندن : چو بر منبر جد خود خطبه خواندنشیندش روح الامین پیش منبر.
خطبه کردنلغتنامه دهخداخطبه کردن . [ خ ِ /خ ُ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست کردن . خواستن کاری . داوطلب انجام کاری شدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : نزدیک مقتدر نامه نبشت و پارس و کرمان و سیستان را خطبه ک
خطبه گردانیدنلغتنامه دهخداخطبه گردانیدن . [ خ ُ ب َ / ب ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) از خطبه ای نام امیری انداختن و نام دیگری بجای آن گذاردن : پیغام داد بزبان رسولی وی مقدمه ٔ طغرل و داود و بیغوست اگر جنگ خواهید کرد بازگردد و آگاه کند و اگر نخواهید کر
خطبه آرالغتنامه دهخداخطبه آرا. [ خ ُ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب )خطبه گو. آنکه بر سر منابر خطبه می گوید : تا سیه پوشان نورانی سلاطین را بعیدخطبه آرایند بر منبر به نیکویی خطاب .سوزنی .
خطبه خواندنلغتنامه دهخداخطبه خواندن . [ خ ُ ب َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) بر سر منبر دعای و ثنای خیر برای سلطان یا امیر یا خلیفتی در روز عید یا روز جمعه یا روز مقدسی خواندن : چو بر منبر جد خود خطبه خواندنشیندش روح الامین پیش منبر.
خطبه کردنلغتنامه دهخداخطبه کردن . [ خ ِ /خ ُ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست کردن . خواستن کاری . داوطلب انجام کاری شدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : نزدیک مقتدر نامه نبشت و پارس و کرمان و سیستان را خطبه ک
خطبه گردانیدنلغتنامه دهخداخطبه گردانیدن . [ خ ُ ب َ / ب ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) از خطبه ای نام امیری انداختن و نام دیگری بجای آن گذاردن : پیغام داد بزبان رسولی وی مقدمه ٔ طغرل و داود و بیغوست اگر جنگ خواهید کرد بازگردد و آگاه کند و اگر نخواهید کر
خطبه آرالغتنامه دهخداخطبه آرا. [ خ ُ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب )خطبه گو. آنکه بر سر منابر خطبه می گوید : تا سیه پوشان نورانی سلاطین را بعیدخطبه آرایند بر منبر به نیکویی خطاب .سوزنی .
خطبه سرالغتنامه دهخداخطبه سرا. [ خ ُ ب َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرگانرود شمالی بخش مرکزی شهرستان طوالش با 3514 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ خطبه سرا و چشمه ٔ محلی و محصول آنجا غلات ، برنج ، عسل ، لبنیات ، گیلاس ، سیب ، پرتقال و چای . شغل اهالی زراعت