خرنوبلغتنامه دهخداخرنوب . [ خ َ / خ ُ ](اِ) غلاف لوبیا. || گیاهی است دارویی ، بتازی خروب گویند. (از ناظم الاطباء). در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده : خرنوب بستانی و بری می باشد و بستانی دو قسم است یکی را خرنوب شامی گویند و درخت او بقدر درخت گردکان با برگش مستدیر و با
خرنوبفرهنگ فارسی عمیددرختی با شاخههای گرهدار، برگهای مرکب، گلهای زرد خوشهای، و میوۀ غلافدار، دراز، شیرین، و شبیه باقلا.
خرنوب قبطیلغتنامه دهخداخرنوب قبطی . [ خ َ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قرن نبط. خرنوب مصری . رجوع به قرن نبط شود.
خرنوب بریلغتنامه دهخداخرنوب بری . [ خ َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرنوب نبطی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خرنوب نبطی در این شود.
خرنوب ثمریلغتنامه دهخداخرنوب ثمری . [ خ َ ب ِ ث َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثمر قرظ است . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنوب شابونیلغتنامه دهخداخرنوب شابونی . [ خ َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از خرنوب که بخوبی خرنوب صیدلانی نیست . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنوب شامیلغتنامه دهخداخرنوب شامی . [ خ َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بپارسی کورزه گویند و بشیرازی کورک کازرونی گویند. آنچه خشک بود بهتر بود و طبیعت وی قابض بود و سرد، و خشکی وی در دوم درجه بود و گویند گرم است در اول شکم ببندد، با وجود شیرینی معده را نگزد. جالینوس گوید چون تر بود شکم را نرم گردان
خرنوبهلغتنامه دهخداخرنوبه . [ خ َ ب َ / ب ِ ] (اِ) وزنی معادل سه درهم . (یادداشت بخط مؤلف ). || چهار جو. (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنوبیلغتنامه دهخداخرنوبی . [خ َ ] (ص نسبی ) مانند خرنوب . (یادداشت بخط مؤلف ).- خرنوبی الشکل ؛ بشکل خرنوب . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنوب قبطیلغتنامه دهخداخرنوب قبطی . [ خ َ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قرن نبط. خرنوب مصری . رجوع به قرن نبط شود.
خرنوب بریلغتنامه دهخداخرنوب بری . [ خ َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرنوب نبطی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خرنوب نبطی در این شود.
خرنوب ثمریلغتنامه دهخداخرنوب ثمری . [ خ َ ب ِ ث َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثمر قرظ است . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنوب قبطیلغتنامه دهخداخرنوب قبطی . [ خ َ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قرن نبط. خرنوب مصری . رجوع به قرن نبط شود.
خرنوب بریلغتنامه دهخداخرنوب بری . [ خ َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرنوب نبطی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خرنوب نبطی در این شود.
خرنوب ثمریلغتنامه دهخداخرنوب ثمری . [ خ َ ب ِ ث َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثمر قرظ است . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنوب شابونیلغتنامه دهخداخرنوب شابونی . [ خ َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از خرنوب که بخوبی خرنوب صیدلانی نیست . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرنوب شامیلغتنامه دهخداخرنوب شامی . [ خ َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بپارسی کورزه گویند و بشیرازی کورک کازرونی گویند. آنچه خشک بود بهتر بود و طبیعت وی قابض بود و سرد، و خشکی وی در دوم درجه بود و گویند گرم است در اول شکم ببندد، با وجود شیرینی معده را نگزد. جالینوس گوید چون تر بود شکم را نرم گردان
حبةالخرنوبلغتنامه دهخداحبةالخرنوب . [ ح َب ْ ب َ تُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) تخم خرنوب . دانه ٔ خرنوب . || وزنی معادل یک قیراط.